ياصاب الزمان حکایت بسیار اموزنده و عظیم از گنجینه جواهر یا کشکول ممتاز
فضلیت بسم الله و ثواب عظیم آن
 بسم الله الرحمن الرحیم
(( الحمدلله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله على اعدائهم اجمعین .
عن سیف بن هارون مولى آل جعده قال :
قال ابوعبدالله علیه السلام :
اکتب بسم الله الرحمن الرحیم من اجود کتابک ،
  لا تمد الباء حتى ترفع السین . )) (1)
سیف بن هارون گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم را با بهترین خط خود بنویس ، و باء را نکش تا سین را بردارى (بلکه سین را با دندانه بنویس ).
قال رسول الله صله علیه و اله و سلم :
 ن قرا بسم الله الرحمن الرحیم بنى الله له فى الجنة سبعین الف قصر...
حضرت رسول خدا(ص ) فرمود: کسیکه بسم الله الرحمن الرحیم را بخواند، خداى متعال هفتاد هزار قصر (کاخ ) از یاقوت سرخ در بهشت براى او بسازد، در هر قصرى هفتاد هزار خانه از در سفید و...
و در حدیثى طولانى در مورد خلقت و آفرینش قلم از نور محمد(ص ) خداى متعال فرموده : به عزت و جلام ، هر کس از امت محمد بسم الله الرحمن الرحیم بگوید: در کتاب حسناتش عبادت هفتصد سال را براى او مى نویسم .
و نیز حضرت رسول الله (ص ) فرمود: کسى که بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید: خداى متعال براى هر حرفى از آن چهار هزار حسنه (پاداش ‍ نیک ) براى او بنویسد، و چهار هزار سیئه و بدى از او محو نماید، و چهار هزار درجه و مقام براى او بالا برد.
و در حدیثى سئوال سایر امتها را از پیامبرانشان در روز قیامت ذکر مى کند، و از کثرت حسنات این امت سئوال مى شود، حضرت مى فرماید: این امت (من ) قائلند که براى خداى متعال سه اسم است ، که اگر در کفه میزان گذاشته شود و همه حسنات و سیئات (خوبیها و بدیهاى ) فرزندان آدم را در کفه دیگر قرار دهند، آن کفه اى که سه اسم خداوند در آن است از همه آنها سنگین تر خواهد بود و آن سه اسم بسم الله الرحمن الرحیم است .
و حضرت امیر المؤ منین علیه السلام فرمود: چون (آیه ) بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد حضرت رسول (ص ) فرمود: نخستین مرتبه این آیه بر (حضرت ) آدم نازل شد، آن حضرت فرمود: ذریه و نسل من از عذاب در امان هستند مادامى که قرائت و خواندن بسم الله را ادامه دهند، پس از آن به آسمان رفت و سپس بر حضرت ابراهیم (ع ) نازل شد و آن حضرت در حالى که در کفه منجنیق بود قرائت کرد، خداى متعال آتش را براى او سرد و سلامت گردانید باز به آسمان رفت و دیگر نازل نشد مگر براى حضرت سلیمان ، در این هنگام ملائکه به او گفتند: به خدا سوگند ملک و سلطنت تو تکمیل شد.
باز به آسمان رفت و پس از آن بر من نازل شد، پس روز قیامت امت مرا مى آورند و آنها در این هنگام مى گویند: بسم الله الرحمن الرحیم پس ‍ وقتى اعمال آنها را در ترازو قرار دهند حسنات و خوبیهاى آنها زیادتر از بدیهایشان مى شود.
و حضرت رسول (ص ) فرمود: وقتى مؤ من بر صراط عبور کند و بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم شعله هاى آتش جهنم خاموش مى شود و شعله هاى جهنم مى گوید: بگذر (از روى من ) اى مؤ من ، چون نور تو شعله مرا خاموش کرد.
و حضرت امام رضا(ع ) فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم خداوند نزدیک تر است از مردمک چشم به سفیدیش .
پاداش معلمى که به کودک بسم الله ، یاد دهد
و حضرت رسول صلى علیه و اله و سلم فرمود: وقتى معلم بسم الله الرحمن الرحیم را به بچه تعلیم داد خداى متعال آزادى (از آتش ‍ جهنم ) را براى بچه و پدر و مادرش و براى معلمش بنویسد.
و روایت شده که پیامبرى از پیامبران خدا بر قبرى که صاحبش عذاب مى شد مرور کرد سپس مدتى بعد از آنجا گذشت ، او را در عذاب ندید، اصحابش از سبب بر طرف شدن عذاب از او سئوال کردند، آن حضرت فرمود: او بچه اى را از خود به یادگار گذاشته و مادرش او را پیش معلم آورد و معلم بسم الله الرحمن الرحیم را به او تلقین کرده ، پس من حیا مى کنم مردى را عذاب کنم که بچه اش بگوید بسم الله الرحمن الرحیم (و نام مرا به عنوان رحمانیت و رحیمیت ببرد و از رحمانیت و رحیم بودن من نیست که کسى را عذاب کنم که فرزندش نام مرا به این عنوان ببرد).
و از حضرت رسول (ص ) نقل است که فرمود: کسیکه کاغذى را که بسم الله در آن نوشته براى احترام به پروردگار از مصدقین و تصدیق کنندگان به حساب مى آید، و عذاب از پدر و مادرش تخفیف داده مى شود اگر چه مشرک باشند.
و فرمود: کسى که در اول وضویش بسم الله بگوید جمیع بدانش طاهر شود و از این وضو تا وضوى بعدى کفاره گناهانش مى گردد، و کسى که بسم الله نگوید بدنش (از گناهان ) پاک نشده مگر همانجا که آب به آن رسیده است .
سبب توبه بشر حافى
و اینکه بشر حافى از خوردن عرق و شراب و ساز و آواز و معصیت توبه کرد و با زهد و تقوا به آن مقامات رسید سببش این بود که در راه قطعه (کاغذى ) را دید که در آن نوشته شده بود بسم الله الرحمن الرحیم و زیر پاى مردم افتاده بود پس آن را برداشت و با پولهائى که همراه داشت عطر خرید و آن کاغذ را پاک و معطر کرد و در وسط سوراخ دیوارى گذاشت پس در خواب دید که گوینده اى به او مى گوید: اى بشر، اسم مرا پاک و پاکیزه کردى ، من هم قطعا نام تو را در دنیا و آخرت پاک و پاکیزه گردانم ، پس چون صبح شد، توبه کرد.
خواص و فائده بسم الله بر سر سفره
حضرت رسول صله علیه و اله و سلم به حضرت على علیه السلام فرمود: یا على وقتى غذا خوردى بگو بسم الله و وقتى از غذا خوردن فارغ شدى بگو الحمدلله ، زیرا دو فرشته (موکل ) تو پیوسته براى تو حسنه و ثواب مى نویسند تا وقتى که آن غذا هضم شود.
و باز حضرت فرمود: هیچ مردى جمع نمى کند اهل و عیالش را و سفره را پهن نمى کند که در اول آن بسم الله و در آخرش الحمدالله بگوید و سفره را جمع کند مگر اینکه خدا او را بیامرزد. (یعنى هر که اول سفره بسم الله و در آخرش الحمدالله بگوید خداوند گناهان او را ببخشد و بیامرزد).
و در بحار از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده است که على علیه السلام مى فرمود: کسى که طعامى را بخورد، پس در اولش بسم الله و در آخرش الحمدالله بگوید خدا از آن نعمت (روز قیامت ) پرسش ‍ نکند هر چه مى خواهد باشد.
  در قرآن که خداوند مى فرماید:((لتسئلن یومئذ عن النعیم )) شامل نعمت هاى ظاهرى مى شود ولى مشروط است به بسم الله نگفتن و الحمدالله نگفتن و اگر گفتى سئوال نشود و منافات ندارند تاءویلش در بسیارى از اخبار به ولایت ، چون ولایت از عظیم ترین نعمتها است .(2)
گفتن بسم الله ضرر غذاها را دفع مى کند
 میرالمؤ منین على علیه السلام مى فرماید: من براى کسى که بر سر سفره بنشیند و بسم الله بگوید ضامن هستم که از (ضرر زدن ) غذا شکایت نکند، ابن کوا گفت : یا امیر المؤ منین من دیشب بسم الله گفتم و غذا خوردم در عین حال غذا به من اذیت و آزار رساند، حضرت فرمود: شاید تو چند نوع غذا خورده اى و براى بعضى بسم الله گفته اى ولى براى بعضى نگفته اى اى لکع (و در کتاب دعائم این جمله را زیاد کرده عرض کرد: بلى ، چنین است به خدا قسم اى امیر مؤ منان ) لکع به معنى پست و برده و احمق آمده ).(3)
 میر المؤ منین على علیه السلام فرمود: من هیچ وقت دچار تخمه نشدم ، به او گفته شد چطور؟ فرمود: چون لقمه اى به دهان نگذاشتم مگر اینکه نام خدا را (بر زبان ) جارى ساختم (و بسم الله گفتم ) و باز امیر المؤ منین به کمیل فرمود: اى کمیل : هر موقع غذا خوردى بگو (( (بسم الله الرحمن الرحیم ) باسم الذى لایضر مع اسمه و فیه شفاء من کل الا سواء. (4)
(به نام خداوند بخشنده مهربان ) به نام کسى (غذا خوردن را شروع مى کنم ) که با اسم و نام او هیچ ضرر و آسیبى (به من ) نمى رسد و در (نام ) نمى رسد او شفاء هر بدى و دردى است .
داود گفت : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : چگونه و چطور بسم الله بگویم ؟ حضرت فرمود: هنگامى که ظرفهاى مختلفى (سر سفره ) است براى هر ظرفى یک بسم الله بگو، عرض کردم : اگر فراموش کردم که بسم الله (براى هر کدام ) بگویم ، حضرت فرمود: میگوئى (( بسم الله على اوله و اخره .)) به نام خدا بر اولین و آخرین آنها.
داستان بسم الله گفتن حضرت رسول (ص ) و دفع سم
در مفتاح النبوة روایت شده چون پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله اسلام را در مدینه آشکار کرد و مردم را علنا به اسلام دعوت نمود، حسد عبدالله بن ابى (رئیس منافقان ) بر پیامبر خدا شدت یافت پس آن حضرت را با اصحابش بر طعام مسمومى دعوت نمود تا او را شهید نماید پس جبرئیل نازل شد و آنچه او اراده کرده بود به حضرت خبر داد. پس وقتى بر سر سفره نشستند، پیامبر اکرم (ص ) به امیر المؤ منین علیه السلام فرمود:(( یا على تعویذ و دعاى مفید را بر این طعام بخوان ، پس آن حضرت این دعا را خواند. بسم الله الشافى ، بسم الکافى ، بسم الله المعافى ، بسم الله الذى لایضر مع اسمه شى ء و لاداء فى الارض و لافى السماء و هو السمیع العلیم .))
 س حضرت رسول صلى علیه و آله وحضرت على علیه السلام و هر که با آنها بودند از آن غذا خوردند تا سیر شدند، و سالم از سر سفره بر خواستند، پس چون عبدالله بن ابى این قضیه را مشاهده کرد، خیال کرد و غذا را مسموم نکرده ، پس با دوستان خود بر سر سفره نشستند و بقیه طعام را خوردند و همگى هلاک شدند.(5)
در هنگام جماع باسم الله بگویید تا شیطان نطفه شما شریک نشود
امام صادق علیه السلام مى فرماید: هنگامى که مرد نزدیک به زن شد و با او خلوت نمود شیطان در آن هنگام حاضر مى شود پس اگر او بسم الله گفت و نام خدا را برد، شیطان از او دور مى شود، و اگر جماع کرد و بسم الله نگفت شیطان هم با او در عمل وارد مى شود، پس عمل از هر دو سر مى زد ولى یکى است ، راوى مى گوید: (گفتم ) این به چه چیزى شناخته مى شود، حضرت فرمود: به دوستى با ما و به دشمنى علیه ما.
حلبى مى گوید امام صادق علیه السلام فرمود: مرد هنگامى که پیش ‍ عیال خود مى آید و مى ترسد که شیطان با او شریک شود (همانطور که خداى متعال در قرآن مجید مى فرماید: (( ((و شارکهم فى الاموال و الاو لاد)))) یعنى شیطان در اموال و اولاد انسانها شرکت مى کند) بگوید: بسم الله و پناه ببرد به خدا از شر شیطان .
و امیر مؤ منان على علیه السلام فرمود: وقتى کسى از شما خواست مجامعت کند بگوید: (( بسم الله و بالله اللهم جنبنى الشیطان ما رزقتنى .
سپس حضرت فرمود: اگر خداوند بچه اى به شما عطا کرد، شیطان به هیچ وجهى نمى تواند به او آسیب و ضررى برساند.
  روایت شده که در هنگام لباس بیرون آوردن از بدن و هنگام سوار شدن بر مرکب (ماشین ) و وارد شدن به منزل بسم الله بگویید و روایت شده هر امر مهمى و هر کار مهمى که با بسم الله شروع نشود ناقص خواهد ماند (6)
برخى از مزاحهاى پیامبرص و امیرمؤ منان ع
روایت شده که حضرت رسول صلى علیه و آله از پشت سر بعضى از اشخاص مى آمد بطورى که او نفهمد و دستهاى مبارک خود را بر چشمان او مى گذاشت که او را امتحان کند و بدینوسیله مزاح مى نمود.
و نیز نقل شده است که آن حضرت با پسر عمویش امیر المؤ منین على علیه السلام رطب مى خورد و هسته هاى رطب را پیش حضرت على علیه السلام مى گذاشت ، پس وقتى از خوردن فارغ مى شدند، همه هسته ها در پیش حضرت
على علیه السلام بود، آن حضرت مى فرمود: یا رسول الله علیه و آله پرخور آن است که ، رطب ها و هسته ها را با هم بخورد.
و از مزاحهاى آن حضرت است که پیره زنى از انصار گفت : یا رسول الله براى من دعا کن که خدا مرا بیامرزد، آن حضرت صلى الله علیه و آله فرمود: آیا نمى دانى که پیره زنها داخل بهشت نمى شوند؟ پیره زن فریاد کرد، پیامبر خدا صلى علیه و آله تبسم فرمود و به آن پیره زن فرمود: آیا فرمایش خدا را در قرآن نخوانده اى ؟
 ( ((انا انشانا هن انشاء فجعلنا هن ابکارا عربا اترابا)). )) (7)
یعنى ما آنها را (زنها را دوباره ) ایجاد مى کنیم و آنها را باکره مى گردانیم ، و آنها را شوهر دوست و همسال قرار مى دهیم .
و نیز روایت شده : که زنى به پیامبر اکرم (ص ) رسیده ، و حاجتى مربوط به شوهرش داشت ، حضرت فرمود: شوهر تو کیست ؟ آن زن گفت : فلانى است ، آن حضرت فرمود: آنکه در چشمش سفیدى است زن گفت : نه ، حضرت (ص ) فرمود: چرا، پس آن زن با شتاب به پیش شوهر خود رفت و در چشمش دقت مى کرد، شوهرش گفت : چه کار دارى ؟ زن گفت : پیامبر خدا(ص ) به من خبر داده که در چشم تو سفیدى است شوهرش گفت : آیا نمى بینى که سفیدى چشم من بیشتر از سیاهى آن است ؟.
و نیز نقل است ، که مردى زنى داشت که با هم نزاع و دعوا مى کردند وقتى زن دعوا را شروع مى کرد مرد، بلند مى شد و با او...
 ن گفت : واى بر تو، هر وقت دعوا کنیم ، شفیعى را مى آورى که قدرت بر رد او ندارم (8)
و روایت شده که مردى به خدمت امیر المؤ منین على علیه السلام رسید، و به او عرض کرد: زنى دارم که هر وقت به نزدیک او مى روم ، مى گوید: مرا کشتى مرا کشتى ، حضرت فرمود: او را با این کارت بکش ، گناهش به گردن من .
لطیفه
 وزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود: بس که درجان فکار و چشم بیدارم توئى هر که پیدا مى شود از دور پندارم توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پیدا شود، جامى به او گفت : پندارم توئى . (9)
لطیفه
عربى نماز خود را بسیار طول داد، مردم او را مدح و تعریف کردند، وقتى از نماز خود فارغ شد گفت : روزه هم هستم .
لطیفه
 یخ بهائى در کشکول نقل کرده مردى که نامش آزاد مرد بود، پیش ‍ حجاج از او باد صدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او را رفع و جبران کند، گفت : مالیات را از تو برداشتم ، آیا حاجت او را حجاج یک عربى را احضار کرده بود که او را به قتل برساند، آن شخص گفت : این عرب را به خاطر من ببخش و او را نکش ، حجاج هم عرب را ببخشد، آن عرب بیرون که آمد، مقعد این شخص را مى بوسید و مى گفت : پدرم به فداى مقعدى که مالیات را بردارد و یک اعدامى را از مرگ نجات بخشد، مدح و ثنا بر هیچ کس سزاوار نیست جز بر این مقعد. (10)
لطیفه
 بوبکر از واعظى که روى منبر بود مسئله اى را پرسید، واعظ گفت : نمى دانم ، به او گفته شد که منبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نیست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علمم بالا رفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم باید تا به آسمان بالا مى رفتم . (11)
لطیفه
عالمى مسئله اى سئوال شد، او در جواب گفت : نمى دانم ، سائل گفت : اینجا جاى جهال نیست عالم در جواب گفت : اینجا جاى آن کسى است که مقدارى مى داند و مقداى نمى داند، ولى آنکه همه چیز مى داند، مکان ندارد.
قصه برده سخن چین
مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عیبى ندارد جز سخن چینى ، مشترى گفت : باشد، من راضى هستم ، پس او را خرید، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پیش همسر مولایش و گفت : شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفیانه تو را رها کند پس یک تیغى بگیر و از پشت سر او چند تار موئى بتراش و بیاور تا من سحر و جادو کنم تا او تو را دوست بدارد، سپس رفت پیش مولایش و گفت : زن تو، براى خودش دوست گرفته ، و مى خواهد تو را بکشد پس خود را به خواب در آور، تا بفهمى ، پس مرد خود را به صورت خواب در آورد، زن با تیغ آمد، مرد خیال کرد زن مى خواهد او را بکشد، پس بلند شد و زنش ‍ را کشت ، پس خویشاوندان زن آمدند و این مرد را کشتند و جنگ بین دو طائفه در گرفت و ادامه پیدا کرد.
مذمت سخن چینى
در کافى است که امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى علیه و آله (به اصحاب ) فرمود: آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم ؟ عرض کردند: بله یا رسول الله ، فرمود: آنان که سخن چینى کنند و میان دوستان جدائى افکنند،
و براى مردمان پاک عیب جوئى کنند.
بهشت بر سخن چینان حرام است
(( ((عن ابى جعفر علیه السلام قال : محرمة الجنة على القتاتین المشائین با لنمیمة .)) ))
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: بهشت بر دروغ پردازان و سخن چینان حرام است .
سعدى گوید
 یان دو کس جنگ چون آتش است
 خن چین بدبخت هیزم کش است .
 نند این و آن خوش دگر باره دل
 ى اندر میان کور بخت و خجل .
اسلام آوردن مجوسى
 ضرت ابراهیم علیه السلام یک مجوسى را به میهمانى دعوت کرد، و به او گفت : به شرط اینکه اسلام آورى ، میهمانت مى کنم ، مجوسى رفت پس خدا وحى کرد به حضرت ابراهیم علیه السلام ، که من پنجاه سال است او را بر کفرش رزق و روزى مى دهم چه مى شد که لقمه اى به او بدهى بدون اینکه دینش را تغییر دهد، حضرت ابراهیم علیه السلام به دنبال مجوسى رفت ، و از او عذر خواهى کرد، مجوسى سببش او هم وحى خدا را به او فرمود، مجوسى هم اسلام اختیار کرد. (12)
لطیفه
جاحظ از علماء ناصبى بود و بسیار زشت رو بود بطورى که شاعر عرب در باره او گفته : (( لو یمسخ الخنزیر مسخا ثانیا ما کان الادون قبح الجاحظ.))
(اگر خوک دوباره مسخ شود زشت تر از قبح و زشتى جاحظ نخواهد شد بلکه جاحظ زشت روتر از او است ).
 وزى جاحظ به شاگردانش گفت : مرا شرمگین نساخت مگر یک زنى که مرا پیش زرگر برد، و به زرگر گفت : مثل این در کلام او حیران ماندم ، وقتى آن زن رفت از زرگر پرسیدم او چه گفت ؟ زرگر گفت : از من خواست تا عکس و صورت یک جن را براى او حکاکى و زرگرى کنم ، گفتم : نمى دانم صورت جن به چه شکلى است ، از این رو تو زا پیش من آورد تا مانند تو برایش تصویر کنم . (13)
معما به اسم على
چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت به قدر مرتبه هر یک زجا بلند شوند. یعنى هر یک از حروف ((زجا)) که (ز) و (جیم ) و (الف ) است بقدر مرتبه خود ترقى کنند یعنى از آحاد به عشرات روند، پس ((ز)) عین مى شود و ((جیم ))لام و ((الف )) ى و از جمع مجموع اسم على حاصل مى شود.
حکایت
اصمعى گفت : داخل بادیه شدم و کیسه اى پر از دینار برداشتم ، پیش زنى از اعراب به امانت گذاشتم پس چون طلب نمودم ، انکار کرد، پس آن زن را بردم به نزد شیخى از خود آن طائفه ، پس شیخ عرب گفت : او جز قسم راه دیگرى ندارد و من مى دانم تا او منکر شد فورى قسم مى خورد که پول پیش من نبوده ، پس به او گفتم : اى شیخ عرب گویا تو این آیه را نخوانده اى .
(( ((و لا تقبل لسارقة یمینا و لو حلفت برب العالمینا)). ))
پس شیخ عرب گفت : راست گفتى و آن زن را تهدید کرد، او هم اقرار کرد و دینارهایم را برگرداند.
اصمعى گوید: پس شیخ عرب رو کرد به من و گفت : آن آیه که خواندى در کدام سوره است ؟ گفتم : در قول خداى متعال که مى فرماید: (( ((الاهى بصبحک فا صبحینا و لا تبقى خمور الاندرینا.)) ))
پس شیخ عرب گفت : سبحان الله ، من خیال مى کردم این آیه در سوره انا فتحنالک فتحا مبینا است .
مطایبه
 اغب در محاضرات نقل کرده که یکى از امراء بغداد که نامش کوتکین بود، قولنجى او را عارض شد و طبیب دستور داد که باید حقنه (اماله ) کنى ، گفت : حقنه چیست ؟ طبیب حقنه را تعریف کرد که باید لوله را داخل در ماتحت (مقعد) کند تا رگها باز شود. آثار غضب و خشم در صورت امیر ظاهر شد، لوله را در مقعد چه کسى داخل کند؟ طبیب ترسید و گفت : داخل مقعد من ! (14)
فائده
یکى از شعرا در کتابى که در علم عروض تاءلیف نموده است گفته است هر که به سرعت تمام چند مرتبه پشت سر هم بگوید: ((خواجه تو چه تجارتى دارى ؟ به تو چه که چه تجارتى دارم )).
باز گویند
هر که پشت سر هم با سرعت تمام بگوید: ((سر شیر و سرکه هر سه سیر، سیرى سى شاهى )) و اشتباه نکند فصیح است .
فایده طبى و بهداشتى
سر بعد الطعام و لو خطوة ،
نم بعد الحمام و لو لحظة
بل بعد الجماع و لو قطرة .
بعد از طعام راه برو اگر چه به یک گام باشد، پس از حمام بخواب اگر چه به یک لحظه باشد، و پس از جماع و آمیزش ادرار کن و لو به یک قطره باشد.
معما به اسم مسعود
 انه ها بهر نثار افشاند و دل بر سر نهاد
 مع در بزم تو و دودش زسر بگذشته بود
مقصود از ((دانه ها)) نقطه هاى شین شمع است و مراد از ((دل )) میم شمع است و مراد از ((سر)) دودال اول است ، و بقیه هم واضع است .
دفع سرعت انزال
بدان که از جمله چیزهایى که رفع سرعت انزال مى کند و از جمله مجربات است تخم انجره را کوبیده و با پیه بى نمک ممزوج کنند، و چند مرتبه بر قضیب بمالند، کاملا مفید و نافع خواهد بود.
شعر
 رداکه دواى درد پنهانى ما
 فسوس که چاره پریشانى ما.
 ر عهده جمعى است که پنداشته اند
 بادى خود را زویرانى ما.
 یرم که فلک همدم هم راز آید
 اسازى دهر بر سر ساز آید.
 اران گذشته از کجا جمع شوند
 ین عمر گذشته از کجا باز آید.
 و نام نیک حاصل کن در این بازار اى زاهد
 ه در کویى که ما هستیم نام نیک بد نامى است .
لطیفه
راغب در محاضرات گوید: در قزوین دهى است شیعه نشین ، شخصى در آن ده رفت ، مردم آنجا نام او را پرسیدند، گفت : نام من ((عمر))است ، او را کتک زیادى زدند، آن شخص گفت : اشتباه کردم نام من ((عمران ))است او را بیشتر زدند، و به او گفتند این حکمش از اولى سخت تر است زیرا دو حرف ((ان )) از عثمان را هم دارد.
لطیفه
روزى مجمعى آراسته شد و در آن جمعى نشسته ، یکى از آنان که بر صدر مجلس نشسته بود، آغاز نصیحت و موعظه کرد، در اثناى گفتگو گفت که به جان آمدم ، از بس که زحمت کشیدم و کار کردم و شکم خورد یکى از حاضرین که در پایین مجلس نشسته بود، گفت : آقاى من ، حالا مدتى امر را بر عکس گذشته کنید، گفت : چه کنم ؟ گفت : شکم کار بکند و شما بخورید.
معما به اسم مسعود
 ى قاصر از ادراک تو تقریر بیان
 وشن به تو نور دیده عالمیان .
 ورشید سر اندازد و گل دل بازد
 ر گاه که عشقت آورد سر به میان .
مراد از سر خورشید شین شمس است و مراد از دل گل راء ورد است و مراد از سر عشق عین است و مابقى آن هم واضح است .
حکایت
گویند مورى حضرت سلیمان را با جمیع لشکرش به مهمانى دعوت نمود و گفت وعده گاه کنار فلان دریاست ، بعد از آمدن سلیمان و جمع شدن لشکر در کنار دریا، مور حاضر شد، و پاى ملخى که با خود داشت در دریا انداخت ، و عرض کرد سلیمان ((کل ان فاتک اللحم فلم یفتک المرق )) یعنى بخورید آب این دریا را اگر گوشت نیست آبگوشت هست .
حکایت
زنى از دست شوهرش پیش قاضى رفت و شکایت کرد و گفت : مى خواهم طلاق بگیرم ، قاضى گفت : به چه علت ؟ زن گفت : چون او هر شب در رختخوابش ادرار مى کند، قاضى گفت : آیا حیا نمى کنى که هر شب در رختخواب ادرار مى کنى ؟.
مرد گفت : آقاى قاضى عجله نکن ، تا داستان را برایت تعریف کنم من در خواب دیدم که در جزیره اى در دریا هستم و در آن جزیره کاخى بود و بالاى کاخ منارى بسیار بلند و بالاى منار یک شتر نرى بود و من بر پشت آن شتر بودم و شتر بسیار تشنه بود، سر خود را پایین نمود تا از دریا آب بخورد، من هم از ترس در رختخواب خود ادرار کردم ، قاضى چون این داستان را شنید از ترس در لباس خود ادرار کرد، قاضى به زن گفت : اى زن من از شنیدن داستانش از ترس ادرار کردم تا چه رسد به این بدبخت ، پس از او عذر بخواه و برو با او زندگى کن .
امتحان مردم بعد از پیامبر
 ز حضرت پیامبر صلى الله علیه آله مروى است که فرمود: (( ((یا على ان القوم سیفتنون بعدى باموالهم و یومنون بدینهم على ربهم و یتمنون رحمنه ، و یامنون سطوته و یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبة و الاهواء الساهیه ، فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهبة و الرباء بالبیع .)) )) (15)
اى على مردم پس از من به اموالشان امتحان شوند، و به دینشان بر پروردگارشان منت گذارند و آرزوى رحمت خدا نمایند و ایمن از هیبت او هستند و حرام خدا را به شبهات دروغین و هواهاى فراموشى آورنده حلال مى نمایند پس شراب را به شبهه نبیذ حرام را به شبهه هدیه و ربا را به شبهه بیع حلال مى کنند.
لطیفه
گویند ابن الجصاص روزى با وزیر به طرف دجله رهسپار شدند و ابن الجصاص با وزیر سوار بر مرکب و موکب عظیم شد و وزیر او را زیاد استهزاء و مسخره مى کرد و در دست ابن الجصاص سیبى بود او خواست سیب را به وزیر دهد و در دجله تف بیندازد، اشتباه نموده تف را در صورت وزیر انداخته و سیب را در دجله .
لطیفه
نقل است که شخصى زنى داشت حور نام او به جهاد رفت ، و بعد از آن که دید جمعى شهید شدند، آن شخص فرار کرد، دیگرى او را دید، گفت اى فلانى از جهاد فرار مى کنى و حال آنکه اگر کشته شوى به وصال حورالعین مى رسى ! آن شخص گفت : اى نادان حور را که خودم دارم آیا براى یک عین خود را به کشتن بدهم .
عمرهاى بعضى از پیامبران به سالهاى شمسى
آدم 930 سال ، حوا 937، شیث 712، ادریس که به آسمان رفت 350 سال ، نوح 950، هود 800 سال ، صالح 136 سال ، حضرت ابراهیم 175 سال ، اسماعیل 137، اسحق 180 سال ، حضرت یعقوب 147، یوسف 110 سال ، موسى 120 سال ، هارون 117 سال ، سلیمان 52 سال ، حضرت داود 100 سال ، حضرت زکریا گفته اند 97 سال .
سکوت عرب
به عربى که همیشه سکوت مى کرد، گفتند چرا سکوت کرده اى و در جمع مردم نشسته اى و سخنى نمى گوئى گفت : با گوش دادن انسان براى خود بهره اى مى برد، و بهره زبان براى دیگرى است .
قطرات سیل شد
شیر فروشى شیر را با آب مخلوط مى کرد و مى فروخت ، پس سیلى آمد، و گوسفندانش را برد و فریادش بلند شد و جزع بسیار کرد یکى از عرفاء او را دیده و به او گفت : آن قطره ها جمع شد تا اینکه سیل شد.
ده خیار به یک درهم
یکى از صوفى ها در بغداد مى گذشت که دید یک بازارى مى گوید ده خیار به یک درهم ، صوفى محکم بر صورت خود زد و گفت : وقتى ده تا خیار فقط یک درهم ارزش دارد پس اشرار چند قیمت دارند. (خیار یعنى نیکان و اشرار یعنى بدان )
مرد زشت روى
محمد ابن ابراهیم موصلى گوید: در بعضى از سفرهایمان به محله اى از محله هاى عربها رسیدیم ، پس مرد زشت روى و لوچى را دیدیم که داراى ریش بلند و سفیدى بود کنیزک زیبا روى و سفیدى که مانند ماه شب چهارده مى درخشید را دیدیم که براى او مى زند و مى رقصد ما او را از زدن منع کردیم و گفتیم مانند همچون توئى براى این پیرمرد زشت روى میزنى ؟ گفت کارى نداشته باشید، او حسنه اى بجاى آورده و من گناهى کرده ام خدا مرا براى کار ثواب او قرار داده و او را براى عقاب من .
باید کار کرد و خورد
از امیر المؤ منین صلوات الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: روزى در مدینه گرسنه شدم ، پس به دنبال کار در اطراف مدینه رفتم ، دیدم زنى دلوهائى را جمع نموده ، گفتم : هر دلو آبى که برایت آورم یک خرما باید بدهى و با او این چنین قرار داد بستم ، پس شانزده دلو آب براى او آورم تا اینکه دستهایم را باز کرده و شانزده خرما گرفتم و آمدم و به پیغمبر خبر دادم ، و با هم تناول کردیم .
عاقبت نکو خواهد بود
یکى از افراد صالح و شایسته اباسهل زجاجى را با یک شکل و قیافه بسیار زیبائى در خواب دید در حالى که او معتقد بود به وعید به و ترس ‍ ابدى و عذاب الهى ، پس او در خواب از اباسهل سئوال کرد، حالت چطور است ، گفت : ما کار را بهتر از آنچه خیال مى کردیم یافتیم ، و چه خوب گفته شیخ عارف ابوسعید ابوالخیر:
 ویند بحشر گفتگو خواهد بود
  ان یار عزیز تندخو خواهد بود
 ز خیر محض جز نکوئى ناید
 وش باش که عاقبت نکو خواهد بود
به این روایات دقت کنید؟!
(( ((روى فى الکافى عن بعض اصحبابنا، قال : قال ابوعبدالله ، اصبروه على الدنیا، فانما هى ساعة ، فما مضى منه لاتجد الما و لاسرورا، و ما لم تجى فلاتدرى ما هو؟ و انما هى ساعتک التى انت فیها، على طاعة الله و اصبر فیها عن معصیة الله )). ))
مرحوم کلینى (ره ) از بعضى از اصحاب ما روایت کرده که گفت : حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: بر (سختیهاى ) دنیا صبر کنید، زیرا دنیا ساعتى بیش نیست ، زیرا آنچه که گذشت (دیگر) درد و رنج و سرور و خوشیش را نمى یابى ، و آنچه که نیامده است پس تو نمى دانى آن چیست و فقط دنیاى تو آن لحظه اى است که در آن هستى ، پس صبر کن در آن بر اطاعت خدا و روگردان از معصیت خدا.
(( و فى الفقیه قال : قال على علیه السلام : ما من یوم یمر على ابن آدم الاقال له ذلک الیوم ، انا یوم جدید، و انا علیک شهید و قل فى خیرا او اعمل فى خیرا، فانک لن ترابى بعدها ابدا. ))
در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است که على علیه السلام فرمود: هیچ روزى نمى گذرد بر فرزند آدم ، جز اینکه آن روز به او مى گوید: من روز جدید هستم ، و من بر تو شاهد و گواه هستم ، و در من حرف خوب بزن ، یا کار خیر انجام بده زیرا تو پس از من مرا هرگز نخواهى دید.
راه رفتن با سرعت بهاء مؤ من است
(( و فى الخصال عن الصادق علیه السلام قال : سرعة المشى بهاء المؤ من . ))
در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: تند راه رفتن بهاء و ارزش مؤ من است .
(( و فیه عن ابى جعفر علیه السلام قال : اذا احب الله عبدا نظر الیه ، فاذا نظر الیه ، اتحفه من ثلاث بواحدة ، اما صداع ، اما حمى ، و اما رمد. ))
باز در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتى خداوند بنده اى را دوست بدارد به او نظر مى کند پس وقتى به او نظر کرد یکى از سه چیز را به او هدیه مى دهد، یا سر درد و یا تب و یا چشم درد
(( فى الخصال عن النبى صلى الله علیه و آله قال : ثلثة ان لم تظلمهم ظلموک السفلة ، و زوجک ، و خادمک . ))
یعنى سه دسته اند که اگر به آنها ستم نکنى به تو ستم کنند، 1- افراد پست 2- همسرت 3- خدمتکارت
در سه جا دروغ خوب است
خصال : عن على علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه و آله : ثلاث یحسن فیهن الکذب ، المکیدة فى الحراب ، و عدتک زوجتک و الاصلاح بین الناس ، و قال : ثلاثة یقبح فیهن الصدق ، النمیمة ، و اخبارک الرجل عن اهله بما یکرهه ، و تکذیب الرجل عن الخبر. ))
از على علیه السلام نقل شده است که فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در سه مورد دروغ خوب و پسندیده است ، مکرر حیله در جنگ ، وعده به زوجه ، و اصلاح و آشتى دادن میان مردم . و در سه مورد راست گفتن زشت است : سخن چینى ، خبرى که اهل و عیال تو را ناراحت کند، و باید تکذیب کند کسى را که خبر بدى را (براى همسرش ) آورده باشد.
همنشینى با سه کس دل را مى میراند
(( و قال على (ع ) ثلاثة مجالستهم یمیت القلب ، مجالسة الاراذل ، و الحدیث مع النساء، و مجالسة الاغنیاء. (16) ))
از حضرت على علیه السلام روایت شده است که فرمود: با سه کس ‍ مجالست و همنشینى دل را مى میراند، همنشینى با اراذل و افراد فرومایه ، و سخن با زنان ، و نشست و برخاست با ثروتمندان .
حکایت عجیب !!
شیخ بهائى در کشکول نقل کرده : که در بعضى از تواریخ معتبر دیدم که نوشته شده بود جماعتى بر حجاج خروج کردند، حجاج با آنها به جنگ برخاست و امیرشان را اسیر کرد و آن امیر عابد و شجاع بود حجاج دستور داد دستهاى او را از منکب جدا کنند، و نیز پاهاى او را ببرند دستها و پاهاى او را قطع نموده و او در خون خود غوطه ور بود، و هنگامى که صبح شد آواز سرداد که برایم آب بیاورید مى خواهم غسل کنم زیرا من دیشب جنب شده ام و این خیلى عجیب است که شخصى را که دست و پایش را قطع کرده اند در خواب محتلم شود.
لطیفه
روباهى در هنگام سحر به کنار درختى رفت ، دید بالاى درخت خروسى اذان مى گوید، روباه به او رو کرده ، گفت : آیا پایین نمى آیى تا با هم نماز جماعت بخوانیم ؟ خروس گفت : امام جماعت در زیر درخت خوابیده است ، او را بیدار کن تا با هم نماز جماعت بخوانیم ، روباه نظر کرد سگ را دید پا به فرار گذاشت خروس به او گفت : آیا نمى آیى با هم نماز جماعت بخوانیم ، روباه گفت : مى روم تجدید وضو کنم و بزودى بر مى گردم .
لطیفه
از طرف خلیفه اعلام شد که هر که چهار تخم دارد او را دستگیر نموده بیاورید، روباه پا به فرار گذاشت رفیقش او را دیده گفت : با تو کارى ندارند برگرد، روباه گفت : مى ترسم اول تخمها را بکشند و بعد بشمارند.
لطیفه
 ربى بیابانى کیسه اى پر از پول را دزدید، سپس داخل مسجد شد که نماز جماعت بخواند و اسم او موسى بود، امام جماعت این آیه را در نماز خواند: و ما تلک بیمینک یا موسى یعنى اى موسى در دستت چیست ؟ موسى که اقتداء کرده بود نمازش را شکست را جلوى او انداخته و گفت : به خدا قسم که تو ساحر و جادوگرى . (17)
آرامش درد مار گزیده و عقرب گزیده
گویند کسى را که مار یا عقرب گزیده اگر مقدارى نمک داخل مقعد و ما تحتش کنند دردش ساکن مى شود.
رضا شاه و الفاظ عربى در زبان فارسى
نقل شده است که رضا شاه دستور داد الفاظ عربى باید از فارسى محو شود و روزنامه ها و نامه هاى ادارى فقط با الفاظ فارسى نوشته شود، روزنامه ها مى خواستند در عنوان و تیترشان بنویسند اعلى حضرت از مازندران حرکت کرد به طرف تهران ، دیدند حرکت لفظ عربى است با خط درشت نوشتند گنده آقا از مازندران جنبید به تهران .
و نیز گویند
جمعى از رؤ ساى ادارات و بعضى از وزراء در جلسه دیر آمد شاه به او گفت : چرا دیر آمدى ؟ (او مى خواست به شاه بگوید قربانت گردم در جلسه وزراء شرکت کرده بودم ) دید که قربانت عربى است لفظ جلسه عربى است و شرکت هم عربى است ، در جواب گفت : برخیت گردم در نشیمنگاه بار برداران انبارى مى کردم .
حیله
 ن مزاحم به یک نصرانى گفت : اى کاش اسلام اختیار مى کردى ، نصرانى گفت : من اسلام را دوست مى دارم ، جز اینکه به خمر و عرق و شراب علاقه زیادى دارم ، ضحاک گفت : مانعى ندارد تو اسلام بیاور و شراب هم بخور، پس چون مسلمان شد، به او گفت : اکنون مسلمان شدى اگر عرق و شراب هم بخورى تو را حد مى زنیم ، و اگر از اسلام به دین خود برگردى مرتد مى شوى و تو را مى کشیم ، پس او عرق و شراب را ترک کرده و مسلمان خوبى شد (18)
لطیفه
محدثى با یک مسیحى در کشتى نشسته بودند، آن مسیحى از شیشه اى که همراهش بود شربتى ریخته و خورد، سپس شربتى را ریخته و به آن محدث داد، محدث هم از آن شیشه شربت تناول کرد، آن شخص ‍ مسیحى به او گفت : این که به تو دادم خوردى خمر و شراب بود محدث به او گفت : از کجا فهمیدى خمر است ؟ مسیحى گفت : چون غلام من آن را از یک یهودى خرید، محدث با عجله و شتاب بقیه آن را هم خورد، و به آن مسیحى گفت : من از تو احمق تر ندیدم ، چون ما اصحاب حدیث در روایاتى مثل حدیث سفیان بن عیینة و سعیدبن جبیر تاءمل مى کنیم ، حالا بیاییم قول یک مسیحى را از یهودى را تصدیق کنیم ؟ به خدا قسم آن را نخوردم جز براى ضعف اسناد و سندهاى روایت .
براى رفع هر گونه گرفتارى
(( عن الامام ابى عبدالله علیه السلام قال : اذا عسر علیک امر فصل عند الزوال رکعتین ، تقرء فى الاولى بفاتحة الکتاب و قل هو الله احد و انا فتحنا الى قوله و ینصرک الله نصرا عزیزا و فى الثانى بفاتحة الکتاب و قل هو الله احد و الم نشرح .))
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتى امر مشکلى به تو رو کرد پس در هنگام زوال دو رکعت نماز بخوان در اولى (( حمد و قل هو الله احد و انا فتحنا را تا و ینصرک نصرا عزیزا )) مى خوانى و در رکعت دومى حمد و قل هو اله و الم نشرح را مى خوانى و نماز را تمام مى کنى انشاء الله گرفتارى و مشکل تو حل مى شود.
لطیفه
یک گبرى مسلمان شد، پس روزه گرفتن براى او خیلى سنگین بود داخل سرداب منزلش شد و روزه خود را افطار کرد و مشغول غذا خوردن شد، فرزندش که صداى او را حس کرد گفت : کیست ؟ پدرش در جواب گفت : پدر بد بخت تو است که دارد نان خودش را مى خورد و از مردم مى ترسد.
لطیفه
شخصى گفت : دیدم موذن را که اذان خود را ترک کرده و با سرعت مى دود به او گفتم کجا با این سرعت مى دوى ؟ در جواب گفت : مى خواهم بدانم که صداى اذانم تا کجا مى رسد.
لطیفه
زنى به پیش معلم آمده از فرزندش شکایت کرد معلم رو به پسر کرده و گفت : اگر دست از کارهایت بر ندارى با مادرت چنین و چنان خواهم کرد! زن به معلم گفت : اى معلم ؛ این بچه است و حرف تو را نمى فهمد، هر کار خواستى با من بکنى در جلو چشم او بکن شاید او با چشم خود ببیند و توبه کند.
اگر محرم روز شنبه باشد
قطب راوندى در کتاب قصص با سند خود از صدوق و او از امام صادق علیه السلام روایت کرده حضرت صادق علیه السلام فرمود: در کتاب دانیال است که اگر اولین روز محرم شنبه باشد، زمستان هوا بسیار سرد و یخبدان خواهد بود و بادهاى سردى مى وزد و گندم گران خواهد شد، و وباء و مرگ کودکان و تب در آن سال زیاد خواهد شد و عسل کم خواهد بود و دنبلال زیاد خواهد بود، و زراعت و کشاورزى از آفات سالم مى ماند و به بعضى از درختان آسیب رسد و به بعضى از درختان مو آفت رسد و در آن سال ، فراوانى نعمت باشد و در روم (اروپا) دو جنگ واقع شود و عرب با ایشان بجنگند و اسیر و غنیمت از ایشان بسیار به دست عرب افتد و پیروزى در جمیع این امور با سلطان است به خواست خداوند.
اگر روز محرم روز یکشنبه باشد
زمستان شایسته و نیکو گذرد و باران زیادى ببارد و به بعضى از درختان آفت رسد و عسل کم شود و دردهاى مختلف و مرگهاى شدید و صعب العلاج شایع گردد و در هوا طاعون و وبا زیاد شود و مرگ و میر فراوان شود و در آخر سال بعضى از خوراکى گران شود و در آن سال پیروزى از آن سلطان شود.
اگر روز محرم روز دوشنبه باشد
هواى زمستان مناسب و خوب باشد ولى در تابستان هوا بسیار گرم مى شود و باران زیادى مى بارد، و گاو و گوسفند و عسل فراوان شود و غذا و میوه ها زیاد گردد در شهرهاى کوهستانى و در بین زنها مرگ و میر واقع شود و در آخر سال در نواحى مشرق یک خارجى بر سلطان خروج کند و به بعضى از اهل فارس غم و اندوه وارد شود و زکام در سرزمین اهل جبل زیاد شود.
اگر روز محرم روز سه شنبه باشد
هواى زمستان بسیار سرد شود و یخ و یخبندان در سرزمین جبل و ناحیه مشرق واقع شود و گوسفند و عسل فراوان گردد و به بعضى از درختان و انگور آفت رسد و در ناحیه مشرق و شام حادثه اى در آسمان ظاهر شود که خلق بسیار بمیرند و یک خارجى قوى به سلطان بر او غالب گردد، در سرزمین فارس به بعض از غلات آفت رسد و در آخر سال قیمت ها گران شود.
اگر روز محرم روز چهار شنبه باشد
هواى زمستان متوسط باشد و در بهار باران مفید و نافع و با برکت بارد و میوه جات و غلات در همه سرزمین جبال و مشرق فراوان گردد و در آخر سال مرگ و میر در مردان واقع شود و در سرزمین بابل و جبل به مردم آفت رسد و نرخها ارزان شود مملکت عرب در آن سال آرام باشد و غلبه و پیروزى بر سلطان باشد.
اگر اول محرم روز پنجشنبه باشد
زمستان ملایم باشد و گندم و میوه و عسل در تمام سرزمین مشرق فراوان گردد و در اول و آخر سال تب بسیار حادث شود و نیز در همه سرزمین بابل در پایان سال تب به وجود آید و رومیها بر مسلمین پیروز گردند و سپس عرب بر ناحیه مغرب بر آنها غلبه کنند و در سرزمین سند جنگهایى واقع شود با ملوک عرب خواهد بود.
اگر اول محرم روز جمعه باشد
 ر آن سال زمستان سرما نباشد و باران کم بارد و آب رودخانه کم شود و در اطراف جبل صد فرسخ در صد فرسخ غلات کم شود و مرگ در جمیع مردم فراوان گردد و قیمت ها و نرخها در ناحیه مغرب بالا رود و به بعضى از درختان آفت رسد و روم بر فارس غلبه سخت و شدیدى کند.(19)
ناکس کس نمى گردد
 ن از روئیدن خار سر دیوار فهمیدم
 ه ناکس کس نمى گردد از این بالا نشینى ها.
جامى گفته
 نکه ناکس بود به اصل سرنوشت
 تقالیب دهر کس نشود
 گ مگس را اگر کنى مقلوب
 لب او غیر سگ مگس نشو.
لطیفه
گویند: عربى در بیابان گربه اى را شکار کرد و نفهمید چیست ؟ کسى او را دید و گفت : این سنور چیست ؟ و دیگرى او را ملاقات کرد و گفت : این هر چیست ؟ و سومى او را دیده و گفت : این قط چیست که به دستت گرفته اى ؟ و چهارمى او را دید و گفت : این ضیون چیست ؟ و پنجمى با او برخورد کرد و گفت : این خیدع چیست ؟ و ششمى او را دیده و گفت : این خیطل چیست ؟ هفتمى او را دید و گفت : این دمه چیست ؟
 رب بیابانى گفت : آن را مى برم و مى فروشم شاید خدا به وسیله آن مال کثیرى به من بدهد آن را به بازار آورد، کسى به او گفت : چند مى فروشى ؟ گفت به صد درهم ، به او گفتند آن بیش از نیم درهم ارزش ندارد، گربه را انداخت و گفت : خدا لعنتش کند چقدر اسمهاى زیادى دارد ولى پولش ‍ کم است . (20)

دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
X