ياصاب الزمان الهم عجل لوليك الفرج - Archive: 1388-09-0

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
با لطف و اراده خداوند متعال ، در سال 1357 انقلاب اسلامى مردم ايران به رهبرى امام خمينى قدّس سرّه پيروز شد. در همان روزها آية اللّه شهيد مطهرى با تلاش و پيگيرى ، مرا به راديو تلويزيون فرستادند و بحمداللّه تا اين تاريخ ، حدود بيست و دو سال است كه بدون وقفه و در هر هفته با مردم عزيز گفتگو داشته ام و حدود دو هزار برنامه از من ضبط شده است .
در اين دوران ، قديمى ترين دوستى كه مرا يارى كرد، دانشمند عزيز جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد بهشتى بود كه در اكثر برنامه ها مشاور وهمكارم بود.
ايشان در تابستان 77 چند صد نوار مرا در اختيار آقاى حسين رعيت پور وآقازاده خودشان آقاى مصطفى بهشتى و
دو نفر از صبيّه هاى بنده (زهرا و زينب قرائتى ) قرار داد تا خاطرات ، طنزها و تمثيلاتى را كه در لابلاى برنامه ها، از خودم يا ديگران بوده ، استخراج نمايند.
اين عزيزان كار خود را انجام دادند و جناب آقاى بهشتى نوشته ها را بازنويسى و پس از تلفيق با برخى خاطراتى كه حجة الاسلام والمسلمين محمّد موحدى نژاد جمع آورى نموده بودند، جهت چاپ در اختيار ((مركز فرهنگى درسهايى از قرآن )) قرار دادند.
اين خاطرات ، كوتاه ، شيرين و آموزنده است ، ولى اميدوارم جرقه هايى كه در اين خاطرات است ، كليد يك جريان فكرى و تربيتى قرار گيرد.
والسلام
محسن قرائتى
دعاى پدر
خداوند به پدرم فرزندى عطا نكرده بود و سنّ او از چهل سال مى گذشت كه همسر دوّمى انتخاب كرد، بازهم بچه دار نشد. او به فرزندار شدن خود اميدوار بود و ماءيوس نبود تا اينكه خداوند سفر حجى را قسمت او كرد. ايشان در طواف و نماز به سايرين كمك مى كرد و از آنان مى خواست در كنار كعبه براى فرزنددار شدنش دعا كنند و آنان در كنار كعبه دعا مى كردند. مرحوم پدرم مى گفت : من همانجا از خداوند خواستم نسل من مبلّغ دين باشد. به هر حال از سفر حج كه برگشت ، خداوند دوازده فرزند به او داد؛ يك فرزند از همسر اوّل و يازده فرزند از مادرم كه همسر دوّم او بود.
با لطف الهى در سن چهارده سالگى به حوزه علميه رفتم ، يك سال در كاشان ، هفده سال در قم ، يك سال در نجف و يك سال نيز در حوزه مشهد بودم و پس ‍ از پيروزى انقلاب در سال 57 مقيم تهران شدم .
توفيقاتم را از خداوند مى دانم كه پس از اشك پدرم در كنار كعبه و دعاى مردم نصيب من فرموده است ، همان گونه كه نشر سخنانم از صدا وسيما را مرهون رهبرى امام خمينى قدّس سرّه و خون شهدا و تلاش و پيگيرى علامه بزرگوار شهيد مطهرى مى دانم و تمام نواقص و ضعف ها را از خود دانسته و از خداوند طلب مغفرت نموده و از مردم عزيز معذرت مى خواهم .
اثر متلك
پدرم شالى دور سرش مى پيچيد. مى گفت : روزى در بازار كاشان زنى مسئله اى شرعى از من پرسيد من گفتم : بلد نيستم . زن گفت : اگر بلد نيستى پس اين شال را بردار و كنار بينداز. خيلى به من برخورد و تصميم گرفتم يك دوره رساله عمليه را خوب بخوانم و چنين كردم بطورى كه پس از چند سال مسئله گو شدم .
خاطره تلخ
هفت ساله بودم كه به يكى از مساجد كاشان رفتم ، در صف اوّل نمازجماعت ايستاده بودم كه پيرمردى مرا گرفت و مثل گربه به عقب پرتاب كرد و گفت : بچه صف اوّل نمى ايستد! و اين در حالى بود كه با بى احترامى هم جايى را غصب كرد و هم ذهن كودكى را نسبت به نماز و مسجد منكدر كرد.
پس از گذشت سالها هنوز آن خاطره تلخ در ذهنم مانده است .
معلّم بد اخلاق
يادم نمى رود در كودكى وقتى معلّم سركلاس مى آمد، مشق ها را چنان خط مى زد كه گاهى كاغذ پاره مى شد و ما همين طور مات و مبهوت نگاه مى كرديم كه آقا! ما تا نصف شب مشق نوشتيه ام و شما اصلاً نگاه نكردى كه من چه نوشته ام ؟ آن قدر معلّم ما بداخلاق بود كه اگر يك روز لبخند مى زد تعجّب مى كرديم .
كتك مبارك
مرحوم پدرم اصرار زيادى داشت كه من محصل حوزه عليمه و روحانى شوم و من مخالف بودم و به دبيرستان رفتم .
روزى گزارش چند نفر از همكلاسى هايم را به مدير دادم كه اينها در مسير راه اذيت مى كنند، مدير هم آنها را تنبيه كرد. آنها هم در تلافى با هم همفكر شدند و كتك مفصّلى را در مسير برگشت به من زدند كه سر و صورتم سياه شد و بى حال روى زمين افتادم و به سختى خود را به منزل رساندم . پدرم گفت : محسن چى شده ؟ گفتم : هيچى ، مى خواهم بروم حوزه عليمه وطلبه شوم .
راستى چه خوب شد آن كتك را خوردم !
جريمه خود
بعضى از روزها به حضور در نماز جماعت در اوّل وقت موفّق نمى شدم ، تصميم گرفتم هرروز كه از نماز اوّل وقت غافل شدم مبلغى را به عنوان جريمه بپردازم . پس از مدّتى حضورم مرتّب شده بود به خود گفتم : تو براى جريمه ناراحتى يا براى از دست رفتن پاداش نماز جماعت ؟!
ضمانت
بچه بودم با دوستانم مى رفتيم به روستاهاى اطراف كاشان ميوه هاى درختان را مى خورديم و وقتى صاحبش مى آمد فرار مى كرديم ، فكر مى كردم چون به سن تكليف نرسيده ام مسئوليّتى ندارم . سالها گذشت تا اينكه در حوزه آموختم كه تعرّض به مال مردم ضمانت دارد، گرچه در زمان كودكى باشد.
با لباس روحانيّت به همان روستا رفتم و صاحب باغ را پيدا كردم و داستان را برايش تعريف كرده و حلاليت طلبيدم . صاحب باغ از اين حركت خيلى خوشحال شد و علاوه بر حلال كردن ، ما را به خانه اش مهمان كرد.
رياست بر آفتابه ها
نوجوان بودم و عازم سفر مشهد، به قهوه خانه اى رسيديم . مردم وارد دستشويى شدند. يك نفر چندتا آفتابه را كنار هم چيده و چوب بلندى در دست گرفته بود و هركس مى آمد آفتابه اى را بردارد به دست او مى زد و مى گفت : اين را برندار، آن را بردار. من گفتم : اين آقا چرا اينطورى مى كند؟ گفتند: اين بنده خدا دنبال پست و مقام مى گردد و جايى گيرش نيامده ، بر آفتابه ها رياست مى كند!
پاداش نيّت خوب
روزى به پدرم گفتم : مى خواهى من چه كاره بشوم ؟ گفت : خوب درس بخوان ، دوست دارم مرجع تقليد و عالم ربّانى مثل آيت الله بروجردى بشوى .(1) گفتم : شما ثواب پدر آقاى بروجردى را بردى . چون به اين نيّت مرا به قم فرستادى .
درخت بدون ميوه
كنار خانه قديمى ما باغى بود، به پدرم گفتم : اين همه درخت ، يكى ميوه نمى دهد! گفت : اين همه انسان در اين خانه زندگى مى كند، يكى نماز شب نمى خواند.
اثر كار معلّم
يادم نمى رود روزهايى كه مدرسه مى رفتم ، وقتى مدرسه تعطيل مى شد بچه ها با سيخى ، ميخى ، چوبى ديوارهاى مردم را خط مى كشيدند. فكر كردم كه اين اثر كار معلّم است . وقتى معلّم مشق شاگرد را خط مى كشد، آنهم طورى كه گاهى ورقه پاره مى شود، بچه هم خارج از مدرسه به ديوار مردم خط مى كشد.
اما اگر معلّم در مقابل زحمت دانش آموز احسنت مى گفت و او را تشويق مى كرد، او نيز چنين نمى كرد.
نصيحت پدرم
چهارده ساله بودم كه طلبه شده و عازم شدم . پدرم آمد پاى ماشين و به من گفت : محسن ((اُستُر ذَهبَك و ذِهابك و مَذهبك )) يعنى پول و رفت و آمد و مذهبت را مخفى نگهدار. گفتم : مذهب را براى چه ؟ امروز كه زمان تقيّه نيست ! گفت : منظورم اين است كه هيچ وقت براى نماز مقيّد به يك مسجد نشو، چون كه اگر روزگارى به دليلى خواستى آن مسجد را ترك كنى مى گويند: خط ها دوتا شده ، يا آقا مسئله اى پيدا كرده و يا اين طلبه ... و اگر وارد مسجد ديگرى شوى مى گويند: جاسوس است .
فرزندم ! مثل امّت باش و به همه مساجد برو و مقيّد به جا و مكان و لباس و شخص خاصّى مباش .
به شما حجره مى دهيم
سال هاى اوّل طلبگى ام در قم ، خواستم در مدرسه علميه آية اللّه گلپايگانى قدّس ‍ سرّه حجره بگيرم ودرس بخوانم . گفتند: به كسانى كه لباس روحانيت نپوشيده اند حجره نمى دهند. خودم خدمت معظم له رسيدم ، ايشان نيز فرمود: شما كه لباس نداريد معلوم است كم درس خوانده ايد. به ايشان عرض كردم گرچه به من حجره ندهيد، ولى اجازه بدهيد يك مثال بزنم ! اجازه فرمودند:
عرض كردم : مى گويند فردى در كاشان به حمام رفت ، وقتى لباسهايش را بيرون آورد همه به او گفتند: اَه ، اَه ، چه آدم كثيفى ! وقتى اين برخورد را ديد دوباره لباسهايش را پوشيد خواست از حمام بيرون برود، مردم گفتند: كجا مى روى ؟ گفت : مى روم حمّام تا بيايم حمّام ! (چون اگر كسى تميز باشد كه حمّام نمى آيد) حال حكايت شماست كه مى گوئيد برو درس بخوان بعد بيا اينجا درس بخوان ، روحانى شو بعد بيا اينجا روحانى شو. وقتى اين مثال را زدم معظم له قدّس سرّه خيلى خنديد و فرمود: به شما حجره مى دهيم ، شما اينجا بمانيد.
مى خواهم 33 پل را بشمارم
سال اوّل طلبگى را پشت سر گذاشته بودم كه خدمت يكى از مراجع رسيده عرض كردم : آقا من پنجاه تومان دارم مى خواهم بروم اصفهان . فرمودند: مى خواهى چه كنى ؟ گفتم : مى خواهم بروم سى وسه پل را بشمارم وببينم 33 پل است يا 32 تا، مى خواهم جاهاى ديدنى شهر را ببينم ، ولى پولم سهم امام است آيا شما اجازه مى دهيد؟ ايشان فرمودند: چند ماه است درس مى خوانى ؟ گفتم : 9 ماه . فرمود: در اين 9 ماه جايى نرفته اى گفتم : خير فرمود: اجازه مى دهم برو به سلامت .
فريب استاد
مدرسه اى در قم بدست مبارك آيت العظمى گلپايگانى افتتاح شده بود و من از اوّلين طلبه هايى بودم كه براى ثبت نام مراجعه كردم . مرحوم آيت اللّه شهيد بهشتى ممتحن بود، وقتى نوبت به من رسيد من سريع خواندم . مرحوم بهشتى گفت : اى ناقلا! تند مى خوانى تا غلطهايت را نفهمم .
دانشمند بد سليقه
سالهاى اوّل طلبگى ام به خانه عالمى رفتم ، پرسيد: چه مى خوانى ؟ گفتم : ادبيات عرب گفت : بگو ببينم اشترتنّ چه صيغه اى است ؟ يك كلمه قلمبه از ما پرسيد كه نفهميديم چيست ، بعد پرسيد: اگر خواهرزن كسى پسر دائى خواهرش را شير بدهد آيا به او محرم مى شود يا نه ؟! پيش خود گفتم : علم تنها كارساز نيست ، آدم بايد فرهنگ داشته باشد. اين استاد علم دارد، امّا فرهنگ نه .
شرايط ازدواج
مى خواستم ازدواج كنم ، ولى پدرم مى گفت : هر موقع درس خارج رفتى زن بگير. ديدم به هيچ صورت قانع نمى شود، اثاثيه را از قم برداشتم و به كاشان نزد پدرم آمدم . او گفت : چرا آمدى ؟ گفتم : درس نمى خوانم ! شما حاضر نمى شوى من ازدواج كنم .
خلاصه هر چه به خيال خويش مرا نصيحت كرد اثر نگذاشت . بعضى از آقايان را ديد كه مرا براى درس خواندن نصيحت كنند، من هم بعضى ديگر را ديدم كه او را براى موافقت به ازدواج من نصيحت كنند.
تا اينكه يك روز به پدرم گفتم : يا به من بگو ايمانت مثل يوسف است ، يا بگو گناه كنم يا بگو ازدواج كنم . سرانجام موفّق شدم .
جشن دامادى
براى جشن دامادى ام اطرافيان گفتند: براى تزئين مجلس و آويزان كردن در مجلس جشن كه آن زمان رسم محّلى بود، از تجّار فرش مقدارى فرش ‍ درخواست كنيم .
اوّل تصميم گرفتم اين كار را انجام دهم ، امّا بعد به خود گفتم : چرا براى چند ساعت جشن ، سَرم را پيش اين و آن خَم كنم ، مگر جشن بدون آويزان كردن قالى نمى شود؟ و خلاصه اين كار را نكردم .
خنده پدرم
روزهاى اوّل ازدواجم بود، با همسرم آمدم قم و خانه اى اجاره كرديم . يك اطاق 12 مترى داشتيم ، ولى يك فرش 6 مترى . پدرم آمد به منزل ما احوال پرسى ، گفتم : اگر ما يك فرش 12 مترى مى داشتيم و اين اطاق فرش مى شد زندگى ما كامل مى شد. پدرم خنديد! گفتم : چرا مى خنديد؟ گفت : من 80 سال است مى دوم زندگى ام كامل نشده ، خوشا به حال تو كه با يك فرش زندگى ات كامل مى شود.
تشكّر از خانواده
با اينكه منزل ما رفت و آمد مهمان زياد بود، ولى حاجيه خانم گفت : شما آقاى مطهرى را دعوت كنيد. علّت را پرسيدم ؟ گفت : چون تنها مهمانى كه موقع رفتن به نزديك درب آشپزخانه آمده و از من تشكّر كرد ايشان است ، بقيه مهمان ها از شما تشكّر مى كنند.
توسّل
خاطره اى دارم كه با چند مقدّمه بيان مى كنم :
1- زمانى وضعيّت مردم سامرا خيلى بد، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى كه ضرب المثل شده بود كه فلانى مثل فقراى سامرا است . آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى كردند و تقريبا صددرصد اهل سنّت بودند.
2- آيه اللّه بروجردى قدّس سرّه تصميم گرفت حمام بزرگ و در كنار آن حسينه اى را براى شيعيان بسازند تا زيارت امام هادى عليه السلام نيز از مظلوميت بيرون بيايد.
3- به پيروى از آن سياست براى رونق زيارت امام هادى عليه السلام ، آية اللّه العظمى خوانسارى كه در تهران بودند- به عدّه اى از طلبه ها پيغام داده و سفارش كردند كه ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شبها در حرم امام هادى عليه السلام احيا بگيرند.
4- آية اللّه العظمى شيرازى هم در راستاى اين سياست ، عدّه اى از نيروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفيقى بود كه يك ماه رمضان من در آن مراسم بودم .
در آن زمان فقر شديدى به يكى از طلاب فشار آورده وبه امام هادى عليه السلام پناه آورده بود و كنار صحن آن حضرت ايستاد و عرض كرد: من مهمان شما هستم و محتاج و...
مى گويد: كمى ايستادم يك وقت آية اللّه العظمى شيرازى از حرم بيرون آمد در صورتى كه برخلاف رويه هميشگى كه عبا به سر كشيده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: اين كار به سفارش امام هادى عليه السلام است . شما دفعه اوّلتان است كه گرفتار شده ايد و به اين درب پناه آورده ايد، ولى من بارها اينجا به پناه آمده و نتيجه گرفته ام .
اين داستان در ذهنم بود تا اينكه ازدواج كرده و با همسرم به مشهد مقدس ‍ رفتيم ، چند روزى گذشت ، پولم تمام شد. خواستم سجّاده نماز را بفروشم ، خانم مانع شد. خواستم تسبيحم را بفروشم ، به قيمت كمى مى خريدند. (مخفى نماند كه من پول دو عدد نان بيشتر نمى خواستم .) به حرم امام رضا عليه السلام رفتم تا زيارتنامه بخوانم ، كسى به من مراجعه نكرد. ماءيوس شدم ، يك وقت به ياد داستان سامرا كه قبلاً گذشت افتادم ، آمدم كنار صحن امام رضا عليه السلام عرض كردم :
يا امام رضا! من مهمان شما و محتاج ، به شما پناه آورده ام ، شما اهل كرامت و بخشش هستيد؛ ((عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم ))
بعد از چند دقيقه يكى از سادات كه از دوستانم بود از راه رسيد و گفت : آقاى قرائتى ! شما كجا هستيد، من نيم ساعت است كه به دنبال شما مى گردم ؟ گفتم : براى چى ؟ گفت : روز آخر سفرم است و مقدارى پول زياد آورده ام ، گفتم بيايم به شما قرض بدهم كه ممكن است احتياج پيدا كنيد.
گفتم : فلانى ! همه اينها حرف است ، امام رضا عليه السلام شما را براى من فرستاده است .
جشن عمّامه گذارى
رسم است كه طلاب علوم دينى و حوزه علميه ، براى عمّامه گذارى جشن مى گيرند. مقدارى سهم امام داشتم و موقع عمّامه گذاريم بود، رفتم خدمت آية اللّه العظمى گلپايگانى قدّس سرّه عرض كردم اجازه بدهيد از اين سهم امام براى جشن عمّامه گذارى استفاده كنم ؟ ايشان فرمودند: ما كه براى عمّامه گذارى جشن نگرفتيم ، مُلاّ نشديم ؟!
توكّل بر خدا
مى خواستم در قم براى طلبه ها كلاس بگذارم ، كسى نبود تبليغ كند و خودم هم معتقد بودم كه اين كلاس براى آنها مفيد است . لذا مطلبى را روى كاغذ نوشتم و چند كپى از آن گرفته و آمدم درب فيضيه به ديوار بچسبانم . آقايى كه من شاگرد او محسوب مى شدم دلش براى من سوخت ، با اصرار اطلاعيه را از من گرفت كه بچسباند، طلبه ها ديدند آمدند همه را گرفتند و چسباندند. و بحمداللّه كلاس برگزار گرديد.
تبليغ ناموفّق
اوائل طلبگى ام به روستايى جهت تبليغ اعزام شدم ، آنها مقيّد بودند مبلّغ بايد خوب و خوش صدا مصيبت بخواند و چون من نمى توانستم ، عذر مرا خواستند و من نيز آنجا را ترك كردم .
به دارايى خود تكيه نكنيم
در سنين جوانى و اوائل طلبگى خواستم از نجف اشرف به مكه بروم . توصيه شد كه براى بين راه و آنجا مقدارى نان خشك كنم ، به نانوائى 40 نان سفارش ‍ دادم . شب كه خواستم تحويل بگيرم به ذهنم رسيد يك نان هم براى استفاده امشب بگيرم ، گفتم : كسى كه 40 نان دارد گرسنگى نمى خورد.
خلاصه نانها را آوردم وچون حجره خودم كوچك و حجره دوستم بزرگ بود، نانها را در حجره او براى خشك شدن پهن كردم . شب كه خواستم شام بخورم ديدم نان در حجره ندارم ، به حجره دوستم رفتم تا از آنجا نان بردارم ، ديدم او درب را بسته و رفته است ، خلاصه درب حجره ها را زدم تا چند تكّه نانِ خشك بدست آوردم .
آن شب كه 40 نان داشتم ، به گدائى افتادم .
غفلت ما، آرزوى دشمن
قبل از انقلاب و در اوائل طلبگى ام ، با كمال تعجّب يك روز مرحوم آية اللّه شيخ بهاءالدين محلاتى يكى از مراجع وقت و از معدود روحانيونى كه حكومت طاغوت از او حساب مى برد به ديدن و احوالپرس من آمد، هنگام مراجعت باز با كمال تعجّب به من فرمود: شما برويد خدمت مراجع و بگوييد: آنقدر به فقه و اصول مشغول شده ايد! پس با اين آيه قرآن مى خواهيد چكار كنيد كه مى فرمايد: ((ودّ الذين كفروا لو تغفلون عن اسلحتكم وامتعتكم ....))(2) كفّاردوست دارند شما از اسلحه و مسائل روزمرّه زندگى خود غافل باشيد.
جايزه
يكروز در منزل ديدم خانم دستگيره هاى زيادى دوخته كه با آن ظرف هاى داغ غذا را بر مى دارند كه دستشان نسوزد، آنها را برداشته و به جلسه درس براى جايزه آوردم . وقتى خواستم جايزه بدهم به طرف گفتم : يكى از اين سه مورد جايزه را انتخاب كن : 1- يك دوره تفسير الميزان كه 20 جلد است و چندين هزار تومان قيمت دارد.
2- مقدارى پول .
3- چيزى كه به آتش و گرماى دنيا نسوزى .
گفت : مورد سوّم . من هم دستگيره ها را بيرون آورده به او دادم . همه خنديدند.
استاد و شاگرد
استادى داشتم كه مدّتى خدمت او درس مى خواندم ، يك روز به هنگام درس ، درب اطاق باز شد. استاد بلند شد درب را بست وبرگشت و درس را ادامه داد.
گفتيم : آقا مى گفتى ما مى بستيم ، فرمود: خوب نيست استاد به شاگردش دستور بدهد!
خدا مى داند هر چه نزدش خواندم فراموش كرده ام ، امّا اين برخورد همچنان در ذهنم باقى مانده است .
اخلاق ، ماندگارتر از درس
به عيادت يكى از مراجع رفتم ، ايشان بلند شده عمامه اش را به سرگذاشت و نشست ، علّت را پرسيدم . فرمود: به احترام شما. من تقاضا كردم راحت باشد و استراحت كند، ايشان قبول كرده و فرمود: حال كه اجازه مى دهى من هم برمى دارم .
من تمام درسهايى كه در محضرش خوانده بودم فراموش كردم ، ولى اين خاطره براى من مانده كه به احترام من بلند شد و عمامه اش را به سر گذاشت .
از امام حسين چه بخواهم ؟
در بعضى شب هاى جمعه كه در نجف بودم توفيقى بود كه به كربلا مى رفتم واز آنجا كه دعا زير گنبد امام حسين عليه السلام مستجاب است ، از استادم پرسيدم : چه دعا و درخواستى از خدا در آنجا داشته باشم ؟
ايشان فرمودند: دعا كن هر چه مفيد نيست ، علاقه اش از دل تو بيرون رود. بسيارند كسانى كه علاقمند به مطالعه يا كارى هستند كه علم يا كار بى فايده است .
در دعا نيز مى خوانيم : ((اعوذ بك مِن عِلم لاينفع )) خداوندا! از علم بدون منفعت به تو پناه مى برم .
وظيفه كدام است
وقتى دوره سطح را در حوزه تمام كردم ، متحيّر مانده بودم كه چه برنامه اى براى خودم داشته باشم . دوستانم به درس خارج فقه رفتند، امّا من سرگردان بودم . بالاخره تصميم گرفتم جوان هاى محل را به خانه ام دعوت كنم وبراى آنان اصول دين بگويم . تخته سياهى تهيه كردم ومقدارى هم ميوه وشيرينى خريدم وشروع به دعوت كردم .
بعد ديدم كار خوبى است ولى يك دست صدا ندارد، طلبه ها مشغول درس ‍ هستند و جوانها رها و مفاسد بسيار، در فكر بودم كه آيا كار من درست است يا كار دوستان ، من درس را رها كرده ام به سراغ جوانها رفته ام و آنها جوانها را رها كرده به سراغ درس رفته اند. تا اينكه يكى از فضلاى محترم روزى به من گفت : در خواب ديدم كه به من گفتند: لباست را بپوش تا خدمت امام زمان عليه السلام برسى . به محضر آقا رسيدم ، امّا زبانم گرفت ، به شدّت ناراحت شدم تا اينكه زبانم باز شد. از آقا سؤ ال كردم : الا ن وظيفه چيست ؟ فرمودند: وظيفه شما اين است كه هر كدام تعدادى از جوانها را جمع كنيد و به آنها دين بياموزيد.
اميدوار شدم و به كارم ادامه دادم .
قرارداد با امام رضا عليه السلام
يك سال براى زيارت به مشهد مقدّس رفتم . در حرم با حضرت رضا عليه السلام قرار گذاشتم كه يك سال مجّانى براى جوانها واقشار مختلف كلاس ‍ برگزار كرده و در عوض امام رضا عليه السلام نيز از خدا بخواهد من در كارم اخلاص داشته باشم .
مشغول تدريس شدم ، سال داشت سپرى مى شد كه روزى همراه با جمعيّت حاضر در كلاس از كلاس بيرون مى آمدم ، طلبه اى همين طور كه جلو من راه مى رفت نگاهى به عقب كرد، مرا ديد و به راه خود ادامه داد! من پيش خود گفتم : يا نگاه نكن يا اينكه من استاد تو هستم ، تعارف كن كه بفرماييد جلو! (اللّه اكبر)
به ياد قراردادم با امام رضا عليه السلام افتادم ، فهميدم اخلاص ندارم ، خيلى ناراحت شدم . با خود گفتم : قرآن مى فرمايد: ((لا نريد منكم جزاءً و لا شكوراً))(3) آنان نه مزد مى خواهند و نه انتظار تشكر. من كار مجّانى انجام دادم ، ولى توقّع داشتم از من احترام كنند!
خدمت آية اللّه ميرزا جواد آقا تهرانى داستانم را تا به آخر تعريف كرده و از ايشان چاره جوئى كردم . يك وقت ديدم اين پيرمرد بزرگوار شروع كرد به بلند، بلند گريه كردن ، نگران شدم كه باعث اذيّت ايشان نيز شدم ، لذا عذرخواهى كرده و علّت را پرسيدم ايشان فرمود: برو در حرم خدمت امام رضا عليه السلام و از حضرت تشكّر كن كه الا ن فهميدى كه مشرك هستى واخلاص ندارى ، من مى ترسم در آخر عمر با ريش سفيد در سنّ نود سالگى مشرك بوده و خود متوجّه نباشم .
توّسل به امام رضا عليه السلام
سال هاى قبل از انقلاب كه تازه براى جوانان كلاس شروع كرده و در كاشان جلسه داشتم ، به قصد زيارت امام رضا عليه السلام به مشهد رفتم ، در حرم به امام عرض كردم : چه خوب بود من اين چند روزى كه اينجا هستم جلسه و كلاسى مى داشتم و لذا گفتم : من يك زيارت جامعه و امين اللّه مى خوانم اگر موفّق شدم كه چه بهتر والاّ برمى گردم كاشان و جلساتم را در آنجا ادامه مى دهم .
در همين حال يكى از روحانيون آشنا پيش من آمد و گفت : آقاى قرائتى ! دبيران تعليمات دينى جلسه اى تشكيل داده اند بيا ما نيز شركت كنيم . با هم رفتيم ، ديدم جلسه اى است با عظمت كه افرادى مثل آية اللّه خامنه اى ، شهيدان مطهرى و باهنر و بهشتى نيز تشريف داشتند. من اصرار كردم تا اجازه دهند پنج دقيقه اى صحبت كنم ، اجازه دادند و آقاى دكتر صادقى وقتش را به من واگذار كرد. من نيز مطالب انتخابى همراه با مثال را بيان كردم . خيلى پسنديدند (مخفى نماند در موقع سخنرانى من ، آنقدر شهيد مطهرى خنديد كه نزديك بود صندلى اش بيافتد!) مرحوم شهيد بهشتى فرمود: من خيلى وقت بود كه فكر مى كردم آيا مى شود دين را همراه با مَثل و خنده به مردم منتقل كرد كه امروز ديدم .
در پايان جلسه رهبر معظم انقلاب كه در آن زمان امامت يكى از مساجد مهم مشهد را به عهده داشتند، مرا به منزل دعوت كردند. و پس از پذيرائى ، اطاقى به من دادند و بعد مرا به مسجد خودشان بردند كه البتّه مسجد ايشان زنده ، پر طراوت و خيلى هم جوان داشت ، فرمود: آقاى قرائتى ! شما هر چند وقت كه مشهد هستيد در اينجا بمانيد و براى مردم و جوانان كلاس داشته باشيد.
كلاسهاى آن زمان ما در مشهد سبب آشنايى ما با شهيد مطهرى نيز شد كه بعد از انقلاب ايشان نزد امام خمينى قدّس سرّه از كلاسهاى ما تعريف كرده و پيشنهاد كردند من به تلويزيون بروم . حضرت امام به وسيله ايشان مرا به صدا و سيما معرّفى و من كارم را از اوّل انقلاب در آنجا شروع كردم .
شوق آموختن
افتخارى داشتم در قم چند ماه ميزبان شهيد علامه مطهرى بودم و زمانى كه مى خواستند از قم به تهران برگردند من نيز همراه ايشان مى آمدم تا در مسير راه از نظر علمى از ايشان استفاده كنم . يك روز ايشان فرمود: بعضى ها عقيده دارند امام زمان عليه السلام آمده و كارها را درست مى كند، اين حرف درستى نيست .
آرى ، آنها كه شب به انتظار طلوع خورشيد مى نشينند معنايش اين نيست كه در تاريكى بنشينند و به فكر روشنايى نباشند و اگر زمستان است و تابستان در پيش ، به اين معنا نيست كه در سرما بسر برده و به فكر گرم كردن خود نباشيم .
احترام بزرگان و اساتيد
در زمان مرجعيّت آية اللّه العظمى بروجردى قدّس سرّه مردم محّله اى در رابطه با خراب كردن حمام عمومى از ايشان استفتائى داشتند. وساطت اين كار به اينجانب واگذار شد، به منزل ايشان مراجعه كردم ، گفتند: تشريف ندارند.
گفتم : بعد از ايشان چه كسى جواب مسائل و مراجعات را مى دهند؟ گفتند: حاج آقا روح اللّه (امام خمينى ). با پرس وجو منزل ايشان را پيدا كردم و در خدمتشان طرح موضوع و مسئله كردم . ايشان فرمود: تا آية اللّه العظمى بروجردى باشد، من جواب نمى دهم ! (و اين نشانه ادب نسبت به بزرگترها و اساتيد است )
روان گويى ، نه سست گويى
به ياد دارم يك جمله را دو شخصيّت به من سفارش كردند: يكى آية اللّه حاج آقا مرتضى حائرى قدّس سرّه و ديگرى آية اللّه شهيد دكتر بهشتى ، آنان فرمودند: قرائتى ! نگو من معلّم بچه ها هستم سست و آبكى صحبت كنى ، روان بگو ولى سست گويى نكن ! به شكلى اين نسل را بساز و براى آنها سخن بگو كه اگر ديگران آمدند بتوانند بقيه راه را ادامه دهند و آنها را بسازند.
قرآن مى فرمايد: ((و قولوا قولاً سديداً))(4) محكم و با استدلال سخن بگوئيد.
زيبايى معارف اهل بيت
در يكى از سخنرانى هايم در خارج از كشور، فرازى از دعاى ابوحمزه را تحت عنوان ((عوامل سقوط جامعه )) توضيح مى دادم . بعد از جلسه دكترى آمد و خيلى تعريف كرده و گفت : من خيلى لذّت بردم وخوشحال هستم . دليلش را پرسيدم ؟ گفت : براى من بسيار تعجّب آور و شگفت انگيز است كه امام سجاد عليه السلام در يك سطر و جمله دعا، عوامل سقوط جامعه را بر شمرده است ، آنجا كه مى فرمايد: ((الّلهم انّى اعوذبك من الكسل و الفشل و الهّم و الجبن و...))
خوابم نماينده امام نيست !
تا دير وقت در جايى مهمان بودم ، موقع خوابيدن به صاحبخانه گفتم : موقع نماز صبح مرا بيدار كن . گفت : عجب شما كه نماينده امام هستى ، گفتم : آقا! خودم نماينده امام هستم ، ولى خوابم كه نماينده امام نيست !
تخته سياه سياسى
خاطرم هست كه امام قدّس سرّه به من فرمود: اين هم يك سياستى است كه يك عدّه جوان و نوجوان را پاى تخته سياه مى نشانى وبعد به هر كس هر چه مى خواهى مى گويى .
چه كسى را انتخاب كنيم ؟
انتخاباتى در پيش بود واز من براى مصاحبه مستقيم تلويزيونى دعوت كردند. فكر كردم چى بگويم ، ديدم روز راءى گيرى مصادف با 13 رجب روز تولّد اميرالمؤ منين عليه السلام است . لذا خطاب به مردم گفتم :
خداوند از صندوق كعبه على عليه السلام را بيرون آورد، شما از صندوق انتخابات در حكومت اسلامى و الهى چه كسى را بيرون خواهى آورد و او چقدر به على عليه السلام و اخلاق و افكارش شباهت دارد. بعد اين شعر را خواندم :
اين خانه را بايد خدا در اصل معمارى كند
 
آدم بنايش بر نهد جبرئيل هم يارى كند
 
آيد خليل اللّه در او يك چند حجارى كند
 
او را اولوالعزمى دگر منقوش و گچكارى كند
 
اينسان خدا از خانه اش چندى نگهدارى كند
 
تا ساعتى از دوستى يك ميهماندارى كند
 
يادم هست خيلى گُل كرد وتلفن زيادى زدند و تشكّر كردند.
توجّه به مستمعين
اوائل كه كاشان بودم ، ماه مبارك رمضان بعد از افطار سخنرانى داشتم . يك شب خيلى گرم صحبت بودم و جلسه داغ داغ بود و كمى طول كشيده بود، يك نفر بلند شد و گفت : آقاى قرائتى ! مثل اينكه امروز بعد از ظهر خوب استراحت كرده اى و افطار هم دعوت داشته اى و خوب خورده اى ، من امروز سَرِ كار بوده ام و خيلى خسته ام و افطارى هم آش تُرش خورده ام ، بس است ، چقدر صحبت مى كنى !
استخاره در حال طواف
در حال طواف به دور خانه خدا، روى ديوار حجر اسماعيل قرآنى بود برداشتم و باز كردم ، آيات مربوط به ساختن خانه خدا و.... آمد. ((و اذ يرفع ابراهيم القواعد....))(5)
در حال طواف اين آيات را تلاوت كرده و لذّت بردم . بعد از طواف آمدم براى نماز طواف پشت مقام ابراهيم ، بعد از نماز دوباره قرآن را باز كردم اين آيات آمد كه ((و ارزق اهله من الثمرات ...))(6)
در اين هنگام يكى از دوستان كنار من نشست و يك موز و چند بادام به من داد، فكر كردم اين قسمت از آيه ((وارزق اهله ...)) نيز تعبير شد.
اهرم هاى قرآن براى كمك به ديگران
در مسجدالحرام به آقاى دكتر شريعتمدارى كه دو مدرك دكتراى تربيت دارد گفتم : اگر فرد بخيلى را به دست شما بدهند و بگويند با او صحبت كنيد و از روشهاى تربيتى استفاده كرده و او را سخى و بخشنده كنيد، چكار مى كنيد؟
ايشان فكرى كرد و گفت : شما چه مى گوئيد؟ گفتم : خداوند در قرآن براى چنين افرادى از 10 اهرم براى سخاوتمند كردن آنها استفاده نموده است :
1- اى انسان تو بزرگى . ((خليفة اللّه ، احسن تقويم ، كرّمنا، فضّلنا، سجد الملائكة ))
2- دنيا چيزى نيست . ((متاع الدنيا قليل ))(7)
3- وابستگى به دنيا سرزنش دارد. ((اثاقلتم الى الارض ارضيتم بالحيوة الدنيا))(8)
4- اگر بدهى چند برابر مى دهيم . ((عشر امثالها- بغير حساب ....))
5- تشويق آنهايى كه ايثار مى كنند. ((و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة ))(9)
6- اگر ندهيد آن را مى گيريم يا مى سوزانيم . ((فاصبحت كالصّريم ))(10)
7- دنيا موجب عذاب مى شود. ((فتُكوى بها جباههم وجنوبهم وظهورهم هذا ماكنزتم ))(11)
8 او فاميل توست . ((ذا مقربه ))(12)
9- انسانى گرفتار است . (انسانيّت شما كجا است ) ((ذا متربه ))(13)
10- گول دنيا و زرق و برق آن را نخوريد. ((لاتغرّنكم الحيوة الدنيا))(14)
تكبّر يا توجّه
در مسجد الحرام نشسته بودم و با يك نفر گرم صحبت بودم . شخصى دست مرا بوسيده و رفته بود و من متوجّه او نشده بودم . يك نفر آمد و گفت : آقاى قرائتى ! من تعجّب مى كنم از كبر وخودپسندى شما! گفتم : چرا؟ گفت : يك نفر دست شما را بوسيد، ولى شما اعتنايى نكرديد و دستتان را پس نگرفتيد! گفتم : آقا من گرم صحبت بودم و متوجه نشدم . امّا او نمى خواست باور كند و رفت .
من حواس خود را جمع كردم ، بعد از لحظاتى فرد ديگرى خواست دستم را ببوسد، گفتم : نه آقا! قابل نيستم و دستم را پس گرفتم . لحظه اى بعد فردى آمد و گفت : آقاى قرائتى ! شما تكبّر داريد! گفتم : چرا؟ گفت : پيرمردى آمد دست شما را ببوسد، ولى شما نگذاشتيد و او خجالت كشيد!!
به خود مغرور نشويم
يادداشت هايى كه نزديك دوسال زحمت كشيده بودم و به خيال خود پخته و پُر بار بود، خدمت مرحوم شهيد بهشتى براى مطالعه دادم . بعد از چندى كه رفتم بگيرم فرمود: ((من دستم از اسلام پُر نيست )) (چنين برداشت كردم كه مى گويد: من كه سالها زحمت كشيده ام ، خيلى از اسلام درك نكرده ام ، شما به اين نوشته ها مغرور نشويد). به سخنان امام قدّس سرّه كه گوش كردم ، ديدم مى فرمايد: خدايا! نسيمى از اسلام به مغز و روح و زندگى ما برسان . گفتم : اوه ، ما فكر مى كرديم خيلى از اسلام چيزى فهميده و درك كرده ايم ، اينها چه مى گويند!
آرى ، كسى كه بانك مركزى را ديد، خورده پولهاى خود را به حساب نمى آورد.
غذا خوردن در ميان سخنرانى
يكروز به علّت سخنرانى زياد در جلسه آخر ضعف مرا گرفت . 5 دقيقه صحبت كردم امّا ادامه آن مشكل شد، به حاضرين در جلسه گفتم : حال ندارم ، ختم جلسه را اعلام كنيد. آما آنان بر ادامه جلسه اصرار داشتند، گفتم : از گرسنگى ضعف گرفته ام . آنان مقدارى نان و پنير و سبزى آوردند و در بالاى منبر به من دادند. مقدارى خوردم و بعد صحبت را ادامه دادم .
كرامت حضرت زينب عليها السلام
در سفرى به سوريه به علّت سخنرانى و مجالس زياد، كمتر موفّق شدم به زيارت و حرم حضرت زينب عليها السلام بروم و از اين مسئله ناراحت بودم . همچنين با خبر شده بودم كه گاهى سيّد نابينايى در حرم روضه مى خواند و خيلى خوب عزادارى مى كند. رمزش اين است كه زياد خطاب به حضرت زينب عليها السلام مى گويد ((عمّه جان ! عمّه جان )).
ساعت آخر سفرم به حرم رفتم ، پاى ضريح نشستم و تصميم گرفتم تنهايى براى خودم روضه بخوانم ، يك وقت در همين حال ديدم فردى كنار من نشست و شروع كرد به روضه خواندن و من از اينكه او خوب روضه مى خواند و مرتّب مى گفت ((عمّه جان )) فهميدم همان سيّد روضه خوان است . ساعت آخر مسافرت توسّل خوبى پيدا كردم .
و اين كرامت حضرت زينب عليها السلام بود.
كرامتى از حُجربن عَدى
در سوريه به قصد زيارت حُجربن عَدى يكى از ياران خاص حضرت على عليه السلام حركت كرديم ، در بين راه دخترم سؤ ال كرد كه حجربن عدى كيست ؟ مقدارى كه مى دانستم گفتم ، از آن جمله اين كه موقعى كه امام حسن عليه السلام خواست صلحنامه را قبول كند يكى از شرطها و مادّه هاى آن اين بود كه معاويه حُجر را آزاد كرده و او را اعدام نكند.
وقتى وارد زيارتگاهِ حُجر شديم ، يك قفسه كتاب در آنجا بود و در آن كتابى ده جلدى به نام ((واعْلموا اَنّى فاطمه )) به طور اتفاق يكى از جلدهاى آن را برداشته و باز كردم ، در كمال تعّجب فصل و صفحه اى آمد كه در آن حالاتى از حجر نوشته شده بود از جمله اينكه حجر گفته بود: ((اقطعوا راءسى فواللّه لا اَتبّرءُ من على ابن ابى اطالب )) اگر گردنم را نيز بزنيد، به خدا قسم دست از علىّ عليه السلام بر نخواهم داشت .
اين را كرامتى از آن بزرگوار دانستم .
بوسيدن دست كارگر
قرار بود در نماز جمعه شيراز صحبت كنم . امام جمعه فرمود: امروز كارگران نمونه مى آيند، شما آنان را تشويق كنيد. عرض كردم شما بايد...، ايشان اصرار كرد، پذيرفتم . در پايان سخنرانى گفتم : من سالها اين حديث را براى مردم خوانده ام كه پيامبر صلّلى اللّه عليه و آله دست كارگر را مى بوسيد، لذا كارگران نمونه را دعوت كردم به جايگاه و دست آنها را بوسيدم ، بعد مردم گفتند: اين دست بوسى شما كه به روايت عمل كردى ، اثرش بيشتر از سخنرانى بود.
فوتبال به جاى سخنرانى
جبهه جنوب رفتم بودم ، برادرانى را در حال توپ بازى ديدم ، خواستند بازى آنان را براى سخنرانى من تعطيل كنند، گفتم : نه و اجازه ندادم ، آنگاه خودم هم لباس را كنده و همراه آنان بازى كردم .
بيسوادان در انتخابات
شخصى به من گفت : وجود افراد بيسواد به سلامت انتخابات خيلى ضربه مى زند، بايد آن را حلّ كرد.
گفتم : قرآن راه حل داده است . گفت : چطور؟ گفتم : آنجا كه مى فرمايد: ((وَلْيَكتب بينكم كاتب بالعدل ))(15) بايد شخص امينى براى آنان بنويسد.
تفسير به روز
در اردبيل جلسه تفسير براى جوانان برگزار نمودم ، عدّه اى از جوانها آمدند گفتند: حاج آقا! تفسير براى پيرمردهاست ، براى ما مطالب روز را بگوئيد. من فهميدم كه آنهايى كه قبلاً تفسير گفته اند، بدون رعايت حال مستمعين بوده والاّ قرآن معجزه و ((بيان للناس )) است و بايد جورى باشد كه هر كس به حدّ ظرفيت و كشش خود بتواند استفاده كند، حتّى بچه ها هم مى توانند تفسير داشته باشند. زيرا پيامبر اكرم صلّلى اللّه عليه و آله با همين داستان هاى قرآن ، سلمان و ابوذر تربيت كرد.
همانجا براى جوان ها تفسير سوره يوسف را شروع كردم ، به اين شكل كه :
يوسفى بود؛ جوانها! شما همه يوسفيد.
او را بردند؛ شماها را مى برند.
به اسم بازى بردند؛ شماها را نيز به اسم بازى مى برند.
ترويج اسلام نه حزب و خط
براى سخنرانى در شهرى 20 شب دعوت شده بودم ، بعد از 5 شب فهميدم براى رقابت و خط بازى از جلسه سوء استفاده مى شود.
از آنان خداحافظى كردم . گفتند: شما قول داده ايد! گفتم : من مروّج اسلام هستم ، نه وسيله هوسهاى اين و آن .
هر گروهى نيازمند چيزى است
شب احياى ماه رمضان به مسجدى دعوت شدم . جمعيت زياد بود، آنها را طبق احتياجاتى كه داشتند از هم جدا كردم : عدّه اى پيرمرد را براى خواندن دعاى جوشن به يك گوشه و ميانسال ها را براى درست كردن نماز وحمد وسوره به گوشه اى ديگر و جوانان ونوجوان را براى آموزش اصول عقائد در گوشه ديگرى قرار دادم . رئيس هيئت گفت : مجلس ما را بهم زدى ! گفتم : بنا نيست در سنّت هاى نادرست خورد شويم ، بلكه بايد تسليم روشهاى درست واصلاحى باشيم .
اعتراف به گناه
وارد حرم امام رضا عليه السلام شدم ، جوانى را ديدم كه زنجير طلا به گردن كرده بود. متذكّر حرمت آن شدم ، او در جواب گفت : مى دانم و ساكت به كار خود مشغول شد.
من ابتدا ناراحت شدم 7 زيرا شنيد و اقرار كرد و با بى اعتنايى مشغول زيارت شد، بعد به فكر فرو رفتم كه الا ن اگر امام رضا عليه السلام نيز از بعضى خلافكارى هاى من بپرسد، نمى توانم انكار كنم و بايد اقرار كنم ! با خود گفتم : پس من در مقابل امام رضا عليه السلام و آن جوان در مقابل من ، اگر من بدتر نباشم بهتر نيستم !
بعد از چند لحظه همان جوان كنار من نشست و گفت : حاج آقا! به چه دليل طلا براى مرد حرام است ؟ من دليل آوردم و او قبول كرد، بعد پيش خود فكر كردم كه روح من در مقابل امام رضا عليه السلام تسليم شد، خداوند هم روح اين جوان را در مقابل من تسليم كرد.
آرزويى بزرگ
در حرم مطهر رسول گرامى اسلام صلّلى اللّه عليه و آله مشغول زيارت و دعابودم ، در همين زمان يكى از سادات علما را ديدم ، به ايشان گفتم : شما از نسل پيامبر وسيّد هستيد، من حاجتى دارم شما وساطت كرده آمين بگوئيد تا دعاى من مستجاب شود. گفت : خواسته ات چيست ؟ برايشان گفتم : تعجّب كرد! گفت : خواسته بزرگى است .
در حقيقت خواست بگويد: شما كجا و اين خواسته و دعا كجا؟ خداوند به ذهنم آورد كه در جواب ايشان بگويم : اگر خداوند قادر متعال اراده كند ((اشرف المخلوق )) خود يعنى وجود مبارك پيامبر صلّلى اللّه عليه و آله را در غار، با ((اوهن البيوت )) تار عنكبوت حفظ مى كند، پس اگر خداوند اراده كند اين خواسته و آرزوى بزرگ من هم چيزى نيست .
دوش آب سرد در منى
در يكى از سالهاى گرم و كم آبى در منى ، خيمه را گُم كردم . مقدارى گشتم و پيدا نكردم ، خيلى اذيّت شدم . يكى از دوستان به من رسيد وگفت : چكار مى كنى ؟ داستان را گفتم ، گفت : خوب الا ن چه مى خواهى ؟ (من از روى مزاح و اينكه چيزى بگويم كه فعلاً در دسترس نباشد، بلكه بايد خواب آن را ديد) گفتم : يك دوش آب سرد و يك انار يزد! دست مرا گرفت و به خيمه خودشان برد كه در آن خيمه دوش آب بود، پس از دوش آب سرد و وقتى در خيمه نشستم ، آن سيّد، انارى را جلوى من گذاشت و گفت : به جدّم اين انار يزد است !!
مزاح با علامه جعفرى
در مشهد مقدس به مرحوم علامه محمد تقى جعفرى برخورد كردم . به ايشان گفتم : كجا تشريف مى بريد، فرمود: به جلسه سخنرانى . عرض كردم كه من نيز به جلسه سخنرانى مى روم ، ولى آيا مى دانى فرق من با شما چيست ؟ فرمود: چيست ؟ گفتم : شما مظهر آيه كريمه : ((سنلقى عليك قولاً ثقيلاً)) مى باشى و من مصداق آيه : ((هذا بيان للناس )). ايشان بسيار خنديدند.
شوخى با دوستان
در پايان سفره مهمانى ، دوستان گفتند: دعاى سفره بخوان ! گفتم : بلد نيستم . تعجّب كردند! گفتم : تعجّب نكنيد، شما كم سور مى دهيد، اگر زياد مهمانى كنيد من دعا را حفظ مى شوم .
براى خواندن نماز ميّت ، كتاب را برداشتم تا از روى آن بخوانم ! گفتند: چرا حفظ نيستى ؟ گفتم : شما كم مى ميريد، اگر زياد بميريد من زياد مى خوانم وحفظ مى شوم .
يادگارى
در جبهه شخصى به من رسيد وگفت : حاج آقا! يه چيزى به من يادگارى بده ! فكرى كردم و گفتم : چيزى ندارم . گفت : عمامه ات را بده ! من نگاهى كردم و چيزى نگفتم . او عمّامه ام را برداشت و بُرد.
باطوم يا باطون
در جلسه اى خواستم پاى تخته بنويسم ((باطوم ))، شك كردم كه باطوم است يا ((باطون ))، (با نون و يا با ميم ) از حضّار پرسيدم ، يكى از ميان جمعيّت گفت : حاج آقا چند تا از آن را بايد به شما بزنند تا بدانى !
عبوديّت ، ثمره علم واقعى
به علامه طباطبائى قدّس سرّه گفتم : اوّل تحصيل و طلبگى ام وقتى عبادت مى كردم حال بهترى داشتم ، هر چه علمم زيادتر شده ، حال و توجّهم كمتر شده دليلش چيست ؟
ايشان فرمود: دليلش اين است كه اينها كه خوانده اى علم حقيقى نبوده ، اگر علم حقيقى و واقعى بود، تواضع انسان زيادتر مى شد.
اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: ((ثمرة العلم العبودية )) علم واقعى آن است كه هر چه زيادتر مى شود، خشوع و عبادت انسان زيادتر شود.
قبل از سير شدن از غذا دست برداريد
عدّه اى خانم به دعوت حاجيه خانم مهمان و مشغول غذا خوردن بودند، تا وارد منزل شدم ، خانم ها گفتند: حاج آقا براى ما هم حديثى بخوانيد! گفتم : حديث داريم كه قبل از سير شدن دست از غذا خوردن بكشيد!!
احتجاج در پاكستان
گردهمايى بسيار مهمى در پاكستان بود، من هم با دعوت در آن جلسه شركت كرده بودم . هرچند بعضى ها تعريف هايى درباره شيعه داشتند، ولى اكثراً علما و دانشمندان اهل سنّت بودند و بر عليه شيعه صحبت مى شد.
نوبت به من رسيد، فكر كردم چه بگويم ، رفتم پشت تريبون وگفتم : نه شيعه و نه سنّى ! همه خوشحال شده و برايم كف زدند. بعد گفتم : براى شيعه سه دليل از قرآن دارم ، اگر شما هم داريد ارائه دهيد:
اوّل : قرآن مى فرمايد: ((السّابقون السّابقون اولئك المقرّبون ))(16) حضرت على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام از سابقين هستند و ائمه چهارگانه اهل سنت (مالكى ، شافعى ، حنبلى ، حنفى ) همه از متاءخرين مى باشند.
دوّم : قرآن مى فرمايد: ((و لاتحسبنّ الّذين قُتلوا فى سبيل اللّه اَمواتا))
(17) و ((فضل اللّه المجاهدين على القاعدين ))(18) تمام پيشوايان شيعه ، جهاد كرده و در راه خدا شهيد شده اند، ولى ائمّه چهارگانه اهل سنت چطور؟
سوّم : قرآن درباره اهل بيت عليهم السلام مى فرمايد: ((انّما يريد اللّه ليُذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يُطهّركم تطهيراً))(19) ولى درباره ائمه چهارگانه يك آيه هم نداريم .
دوباره آنان كف زدند.

يکشنبه 1 9 1388

 درس اول

 اندیشه، تدبّر، تفکّر
 


أَلا لا خَیْرَ فى عِلم لَیْسَ فیهِ تَفَهُّمٌ

أَلا لا خَیْرَ فى قَرَائة لَیْسَ فیْها تَدَبُرٌ

أَلا لا خَیْرَ فى عِبادَة لَیْسَ فیْها تَفَکُّرٌ(1)

ترجمه

آگاه باشید: دانشى که در آن اندیشه نیست سودى ندارد!

آگاه باشید: تلاوت قرآن که در آن تدبّر نباشد نفعى ندارد!

آگاه باشید: عبادتى که در آن تفکّر نیست بى اثر است!

 

   شرح کوتاه

  انباشتن مغز از فرمول هاى علمى، و قوانین منطقى و اصول فلسفى و هرگونه دانشى مادامى که با اندیشه صحیح، و جهان بینى روشن، و آشنایى با اصول زندگى انسانى، هماهنگ نباشد بسیار کم اثر است.

  همان طور که خواندن آیات شریفه قرآن اگر با تدّبر و دقّت در عمق معانى آن همراه نباشد تأثیر آن ناچیز است، و عباداتى که نور تفکّر و عقل بر آن نتابد جسمى است بى روح، و فاقد اثر عالى تربیتى است.

--------------------------------------------------------------------------------

1. از کتاب کافى جلد 1، صفحه 36 و تحف العقول.



درس دوم 

پیمانه تدبیر

 

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:

صَلاحُ حالِ التّعایُشِ وَ التَّعاشُرِ مِلاَمِکْیال ثُلْثَاهُ فِطْنَةٌ وَثُلْثَهُ تَغافُلٌ(1)

ترجمه

اصلاح وضع زندگى و معاشرت با پیمانه اى انجام مى شود که دو سوّم آن هوشیارى است و یک سوّم آن بى اعتنایى و تغافل!

 


شرح کوتاه

  هیچ کارى بدون مطالعه و نقشه و هوشیارى سر نمى گیرد، همچنین هیچ کارى بدون بى اعتنایى هم به سامان نمى رسد. به تعبیر بهتر و روشنتر: اگر ما بخواهیم بدون مطالعه و دقت کار کنیم مواجه با شکست خواهیم شد ولى اگر بخواهیم براى تمام احتمالات ممکن و حوادث پیش بینى نشده به هنگام انجام کارها خود را معطل سازیم به این آسانى قادر بر انجام کارى نیستیم و براى یک کار باید سال ها مطالعه کنیم، و نیز براى انتخاب دوست و شریک و همسر و مانند آن، لذا فرمود دو سوّم دقّت و یک سوّم بى اعتنایى.




--------------------------------------------------------------------------------

1. از کتاب تحف العقول، صفحه 267.



      درس سوّم
 

در غذاى جسم سختگیرند اما...
 


امام حسن(علیه السلام) مى فرماید:


عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فى مَأْکُولِه کَیْفَ لا یَتَفَکَّرُ فى مَعْقُولِهِ، فَیُجَنِّبُ بَطْنَهُ ما یُؤْذیهِ وَیُودِعُ صَدْرَهُ ما یُرْدِیهِ(1)

ترجمه

عجب دارم از آنها که به غذاى جسم خود مى اندیشند; امّا به غذاى روح خود نمى اندیشند، خوراک ناراحت کننده از شکم دور مى دارند; امّا قلب خود را با مطالب هلاکت زا آکنده مى کنند.

 


شرح کوتاه

همان طور که پیشواى بزرگ ما فرموده مردم معمولا در غذاى جسمانى خود سختگیرند جز در پرتو نور چراغ دست به سفره نمى برند، و جز با چشم باز لقمه بر نمى گیرند، از غذاهاى مشکوک مى پرهیزند، و بعضى هزار گونه نکات بهداشتى را در تغذیه جسم رعایت مى کنند.

امّا در غذاى جان، با چشم بسته، در لابه لاى ظلمت هاى بى خبرى، هرگونه غذاى فکرى مشکوکى را در درون جان خود مى ریزند، گفتار دوستان نامناسب، مطبوعات بدآموز، تبلیغات مشکوک یا مسموم همه را به آسانى مى پذیرند و این جاى بسیار شگفتى است.




--------------------------------------------------------------------------------

1. سفینة البحار ماده طعم.


درس چهارم 

 نقش قلم 

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:

ما رَأَیْتُ باکِیاً اَحسَنَ تَبَسُّماً مِنَ الْقَلَمِ!(1)

 ترجمه

هیچ گریانى را ندیدم که همچون قلم به زیبایى تبسم کند.

 

شرح کوتاه

 
قلم گویاى عواطف و ترجمان خرد آدمى است.

  قلم بنیان گذار تمدّن ها و گرداننده چرخ هاى جامعه است.

  قلم در گریه هاى مداوم خود شرح دردهاى جانکاه انسانها مى گوید و در تبسّمى که همواره در میان دو لب دارد، نشاط عشق، و شوق حیات، و رمز زندگى و هزار گونه زیبایى نهفته است.

  ولى افسوس همین قلم هنگامى که به دست نا اهل افتد از قطره هاى اشکش، قطره هاى خون مى ریزد و تبسّمش نیشخندى است بر عالى ترین ارزش هاى انسانى!



--------------------------------------------------------------------------------

1. از کتاب لطایف و ظرایف.

       درس پنجم

                  در میان دو مسؤولیت بزرگ
 

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:


اَلْمُؤْمِنُ بَیْنَ مَخافَتَیْنِ: ذَنْبٌ قَدْ مَضَى لا یَدْرِى ما صُنْعُ اللهُ فیه وَ عُمْرٌ قَدْ بَقِىَ لا یَدرِى ما یَکْتَسِبُ فِیهِ(1)

ترجمه

انسان با ایمان همواره از دو چیز نگران است از گناهان گذشته خود که نمى داند خدا با او چه رفتار مى کند، و از عمر باقیمانده که نمى داند خود چه خواهد کرد!

 

شرح کوتاه

  بارزترین نشانه ایمان، احساس مسؤولیت است، احساس مسؤولیت در برابر اعمالى که انجام داده و احساس مسؤولیت در برابر وظایف و تکالیفى که در پیش دارد.

  آن کسى که این دو احساس را دارد همواره به فکر جبران کوتاهى هاى گذشته است; و همچنین در فکر پیدا کردن بهترین راه ممکن براى استفاده از فرصت هاى باقیمانده، و این هر دو رمز تکامل و پیشرفت یک انسان با یک ملت است، مردمى که نه به اعمال گذشته مى اندیشند و نه به فکر ساختن آینده اند، افرادى بینوا و بدبختند.



--------------------------------------------------------------------------------

1. اصول کافى، جلد 2، صفحه 7.


درس ششم
 

عوامل نابودى جامعه
 

أَرْبَعٌ لا یَدْخُلُ بَیتتاً واحِدَةٌ مِنْها إِلاَّ خَرِبَ وَلَمْ یَعْمُرْ بِالْبَرَکَةِ: الخِیانَةُ وَ السَّرِقَهُ وَ شُرْبُ الخَمْرِ وَ الزّنا(1)

ترجمه

چهار چیز است که اگر یکى از آنها در خانه اى وارد شود، ویران مى گردد و برکت خدا آن را آباد نمى کند:

خیانت، دزدى، شرابخورى، و عمل منافى عفت!

 

شرح کوتاه

  نه تنها خانه ها، که اجتماعات نیز از این قانون بر کنار نیستند:

هنگامى که خیانت در اجتماعى نفود کند روح اعتماد از آن برچیده مى شود.

  و هنگامى که سرقت در اَشکال مختلف در آن راه یابد آرامش از آنها رخت بر مى بندد.

  و هنگامى که میگسارى در میان آنها رایج گردد، افکارى ناتوان و فرزندانى معلول و جوانانى بى اثر خواهند داشت.

  و هنگامى که دامان آنها آلوده بى عفتى گردد بنیان خانواده ها متزلزل خواهد گشت، و نسل آینده آنها به فساد کشیده خواهد شد.



--------------------------------------------------------------------------------

1. از نهج الفصاحه.


درس هفتم 

تنبلى و فقر
 

امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید:

إنَّ الأَشْیاءَ لَمّا ازْدَوَجَتْ إزْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنَتَجا بَیْنَهَما اَلْفَقْرَ(1)

ترجمه

آن روز که همه چیز با هم ازدواج کردند «تنبلى» و «ناتوانى» به هم آمیخته و از آن دو فرزنى به نام «فقر و تنگدستى» متولد شد!

 

شرح کوتاه

  همه چیزى در پرتو سعى و کوشش به دست مى آید این حقیقتى است که اسلام به ما آموخته.

  تنبلى، سستى، ناتوانى، و فرار از برابر حوادث سخت و مشکلات، چیزى است که با روح ایمان هرگز سازگار نیست.

  اینها مولودى جز فقر، فقر در همه جهات، فقر اقتصادى و اخلاقى و معنوى نخواهد داشت، در حالى که مردم با ایمان باید در تمام جهات متّکى به خود و بى نیاز باشند.



--------------------------------------------------------------------------------

1. بحارالأنوار، جلد 78، صفحه 59 و تحف العقول، صفحه 158.


درس هشتم 

باران دانش بر دل ها

 

لقمان حکیم مى گوید:

یا بنَىَّ إنَّ یُحْیِى الْقُلُوبَ بِنُور الحِکْمَةِ کَما یُحْیِى الأرضَ بِوابِلِ السَّماءِ(1)

ترجمه

فرزندم! خدا دل هاى آدمیان را با نور دانش زنده مى کند، آن سان که زمین هاى مرده را با باران هاى پر برکت آسمان!

 

شرح کوتاه

  سرزمین دل انسان همچون باغستانى است که انواع نهال ها و بذرهاى گلها و گیاهان و درختان برومند در آن پاشیده شده است، که اگر بموقع آبیارى شود محیطى پر طراوت و پر ثمر به وجود خواهد آورد.

  تنها وسیله آبیارى این سرزمین قطرات زنده کننده باران علم و دانش است. و به همین دلیل دل هاى بى دانشان دل هایى است مرده، بى فروغ و بى ثمر.

  همیشه، و در هر حال، جان خود را با نور دانش زنده نگهداریم.



--------------------------------------------------------------------------------

1. از کتاب بحارالانوار، جلد 1.


درس نهم

سرچشمه تکبّر
 

از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:

ما مِنْ رَجُل تَجَبَّرَ أَؤ تَکَبَّرَ إلاّ لِذِلَّة یَجِدُها فِى نَفْسِهِ(1)


ترجمه

هیچ کس بر دیگران بزرگى نمى فروشد مگر به خاطر حقارتى که در درون وجود خود احساس مى کند!

 

شرح کوتاه

  این نکته امروز در پرتو تحقیقات روانشناسى و روانکاوى مسلّم شده است که سرچشمه تکبّر و بزرگى فروختن بر دیگران چیزى جز عقده حقارت نیست; آنها که مبتلا به این عقده هستند و از آن رنج مى برند براى جبران کمبودهاى خود متوسل به این وسیله غلط یعنى خود را به طور مصنوعى بزرگ نشان دادن مى شوند و از این راه بر حقارت اجتماعى خود مى افزایند و بیش از پیش خود را منفور مى سازند.

  این مسأله روانى به روشنى در گفتار معجزه آسایى که در بالا از امام صادق(علیه السلام)نقل شده دیده مى شود.

  ولى افراد با ایمان
بر اثر شخصیت درونى همواره در برابر دیگران متواضعند.



--------------------------------------------------------------------------------



درس دهم
 

سه چیز با ارزش در پیشگاه حق
 


پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ:

صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ

وَ وَطْىُ أَقْدامِ الُْمجَاهِدیْنَ

وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُْمحْصَناتِ(1
)

ترجمه

سه چیز است که حجاب ها را پاره مى کند و به پیشگاه عظمت خدا مى رسد:

صداى گردش قلم هاى دانشمندان به هنگام نوشتن!

و صداى قدم هاى مجاهدان در میدان جهاد!

و صداى چرخ نخ ریسى زنان پاکدامن!

شرح کوتاه

  چه تعبیر عجیب و پر معنا! سه صداست که در اعماق هستى نفوذ مى کند و طنین آن تا ابدیت پیش مى رود و به پیشگاه عظمت پروردگار مى رسد: آهنگ دانش و قلم، هر چند آهسته و کوتاه باشد، و آهنگ جهاد و فداکارى و آهنگ تلاش و کوشش کار هر چند به ظاهر کوچک باشد.

  و در حقیقت اساس یک اجتماع سربلند انسانى را نیز همین سه چیز تشکیل مى دهد، دانش، جهاد، و کار.



--------------------------------------------------------------------------------

1. از کتاب الشهاب فى الحکم و الاداب، صفحه 22.


درس یازدهم
شهادت حسین(علیه السلام)
 


پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً(1)

ترجمه

شهادت امام حسین(علیه السلام) در دل هاى افراد با ایمان آتش و حرارتى ایجاد مى کند که هرگز خاموش نخواهد شد.

 

شرح کوتاه

  پیکار خونین در جهان بسیار بوده که با گذشت چند ماه و چند سال به دست فراموشى سپرده شده است و گذشت ماه و سال گرد و غبار نسیان بر آن پاشیده; امّا خاطره جانبازى آنان که در راه خدا و آزادى انسانها، در راه شرف و فضیلت همه چیز خود را فدا کردند فراموش نخواهد شد; زیرا، خدا، آزادى، شرف و فضیلت کهنه شدنى نیست; امام حسین(علیه السلام)و یارانش سر سلسله این مجاهدان بودند.



--------------------------------------------------------------------------------

1. مستدرک الوسایل، جلد 2، صفحه 217.



درس دوازدهم
 

دو نشانه مسلمان واقعى
 

پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

لا تَنْظُرُوا إلى کَثْرةِ صلاتِهِمْ وَصَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَطَنْطَنِتِهِمْ بِاللیْلِ وَلکِنْ أْنْظُروا إلى صِدْقِ الْحَدِیْثِ وَأَداءِ الأَمانَةِ(1)

ترجمه

تنها به زیادى نماز و روزه و حج و نیکى به دیگران و شب زنده دارى بعضى نگاه نکنید (اگر چه اینها در مورد خود مهم است) بلکه نگاه به «راستگویى» و «امانت» آنها کنید!

 

شرح کوتاه

  با مطالعه مدارک اسلامى این حقیقت روشن مى شود که دو نشانه قطعى مسلمان واقعى این است که «راستگو» و «امین» باشد و با این که عبادات اسلامى همچون نماز و روزه و حج، برنامه هاى عالى تربیتى هستند، ولى تنها اینها نشانه اسلام نیستند، بلکه باید با راستگویى و امانت تکمیل گردند.



--------------------------------------------------------------------------------

1. نقل از کتاب سفینة البحار.



درس سیزدهم
 

آتش خشم!

 

امام باقر(علیه السلام) مى فرماید:

إنَّ هَذا الْغَضَبَ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّیْطانِ تُوْقَدُ فِى قَلْبِ ابْنِ آدَمَ(1)

ترجمه

خشم و غضب شعله سوزان آتشى است از ناحیه شیطان که در درون دل آدمى افروخته مى شود.

 

شرح کوتاه

  کمتر اتفاق مى افتد که انسان کارى در حال غضب انجام دهد و یا تصمیمى بگیرد و بعد پشیمان نشود; زیرا به هنگام افروخته شدن آتش سوزان غضب، عقل و درایت بکلى کنار مى رود، و اعصاب و عضلات غالباً در مسیرى به حرکت مى افتد که جبران خسارت ناشى از آن گاهى در یک عمر هم ممکن نیست!

  باید با نهایت دقّت و سرعت این شعله شیطانى را به هنگام بروز، محاصره کرده و خاموش کنیم و الاّ ممکن است خرمن زندگى ما یا انسانهاى دیگر را در کام خود فرو برد و بسوزاند.



--------------------------------------------------------------------------------

1. بحار الانوار، جلد 73، صفحه 278.

درس چهاردهم
 

منابع ثروت

 

پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

أُطْلُبُوا الْرِّزْقَ فِى خَبایا الأَرْضِ(1)


ترجمه

روزى را در نهانگاه هاى زمین بجویید

 


شرح کوتاه


  در آن عصر و زمانى که اهمیّت معادن و آنچه در نهانگاه هاى زمین قرار دارد معلوم نبود، این دستور از طرف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) صادر شد که مسلمانان اعماق زمین را جستجو کنند و منابع درآمد و آنچه را به زندگى آنها رونق مى بخشد از آنجا بیرون کشند، این گونه دستورها هم نشانه اى از عمق تعالیم اسلام است و هم سرمشقى براى تلاش و کوششى به خاطر آبرومند زیستن مسلمانان!



--------------------------------------------------------------------------------

1. نقل از کتاب نهج الفصاحه.


درس پانزدهم
 

بدترین پیشه ها
 

پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود:

«شَّرُ الْمَکَاسِبِ کَسْبُ الرِّبا»

امام صادق(صلى الله علیه وآله) فرمود:

إِذَا أَرادَاللهُ بِقَوْم هَلا کاً ظَهَرَ فِیْهِمُ الْرِّبا(1)

ترجمه

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: بدترین کسب ها کسبى است که آمیخته با رباخوارى باشد.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامى که خداوند بخواهد ملتى را هلاک کند رباخوارى در میان آنها آشکار مى گردد.

 

شرح کوتاه

  با تمام رونقى که بازار رباخواران در دنیاى امروز دارد، و وابستگى خاصى که جهان امروز با رباخوارى در اشکال گوناگون پیدا کرده، جاى شک نیست که رباخوارى نظام مالى و اقتصادى جمعیّت ها را ویران مى سازد و سبب مى شود که ثروت ها به گونه وحشتناکى در دست افراد و مؤسسات معدودى جمع گردد و این تقسیم غیر عادلانه ثروت ها خود سرچشمه انواع بدبختى هاى اجتماعى و مفاسد اخلاقى است.



--------------------------------------------------------------------------------

1. از کتاب وسایل الشیعه، جلد 12، صفحه 426 و 427.


درس شانزدهم
 

امارت و اسارت!
 


امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید:

تَفَضَّلْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیَرهُ

وَاسْتَغْنِ عَمِّنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظِیْرَهُ

وَافْتَقِرٌ إلى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَسِیْرَهُ(1)

ترجمه

به هرکس مى خواهى نیکى کن تا امیر او شوى!

از هرکس مى خواهى بى نیاز شو تا همانند او شوى!

و به هرکس مى خواهى محتاج شو تا اسیر او گردى!

 

شرح کوتاه

  در روابط اجتماعى افراد و ملت ها این قانون با قدرت تمام حکومت مى کند که حکومت از آنِ دستِ دهنده است، و دستِ گیرنده خواه ناخواه زیر دست است، افراد و ملت هاى نیازمند در واقع بردگانى هستند که فرمان بردگى خود را با ابراز نیاز و احتیاج به دیگران امضاء کرده اند، مسلمان واقعى کسى است که بکوشد ارتباط اجتماعى خود را با دیگران براساس کمک متقابل قرار دهد نه یک جانبه، و گرفتن کمک بلاعوض باید مخصوص افراد معلول و از کار افتاده باشد.



--------------------------------------------------------------------------------

درس هفدهم
 

ریاکارى و خودنمایى
 

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

لا تُرَاءِ بِعَمَلِکَ مَنْ لا یُحْیِى وَلا یُمِیْتُ وَلا یُغْنى عَنْکَ شَیْئاً(1)

ترجمه

کارهاى نیک خود را به خاطر خودنمایى و نشان دادن به مردمى که نه زندگى به دست آنهاست و نه مرگ و نه قدرت دارند مشکلى را براى تو بگشایند، انجام مده!

 

شرح کوتاه

  مردمى که به تظاهر و ریاکارى عادت مى کنند، همه مظاهر زندگى آنها تو خالى و بى مغز مى شود: از تمدن، به ظواهر بى روح و از زندگى، به خیالات و اوهام و از سعادت و خوشبختى، تنها به نام و از دین و مذهب، فقط به یک سلسله تشریفات قناعت مى کنند و مسلّماً بهره مردمى که ظاهر سازند، جز «ظواهر» نیست! به همین دلیل اسلام شدیداً از این صفت زشت انتقاد مى کند و مى گوید سرنوشت تو به دست این مردم نیست خودنمایى چرا!



--------------------------------------------------------------------------------

1. بحار الانوار، جلد 72، صفحه 300.


درس هیجدهم
 

حسد


امام صادق(علیه السلام) فرمودند:

الحاسِدُ مُضِرُّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یُضُرّ بِالَْمحْسُودِ(1)

ترجمه

شخص حسود پیش از آن که به محسود زیان برساند به خودش ضرر مى رساند.

 


شرح کوتاه

  روح حسد این است که انسان نتواند دیگران را در نعمتى ببیند و کوشش کند به نحوى آن نعمت از آنها سلب گردد و یا از طریق دیگرى زیانى بر آنها وارد شود.

  در واقع حسود همیشه به صورت یک عامل عقب ماندگى فعالیت مى کند نه یک عامل پیشرو.

  حسد یک بیمارى بزرگ اخلاقى است و از نظر روانى حسود بیش از هرکس خودش مى سوزد و آب مى شود و عقب مى ماند و تحقیر مى گردد، پس چه بهتر که بکوشد از دیگران پیشى بگیرد نه این که دیگران را به عقب بکشاند.



--------------------------------------------------------------------------------

1. بحارالانوار، جلد 73، صفحه 225.

[
درس نوزدهم
 

دور افتادگان از رحمت خدا


امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:

مَنْ وَجَدَ ماءً وَتُراباً فَافْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللهُ!(1)

ترجمه

کسى که آب و زمین در اختیار داشته باشد و با این حال فقیر و نیازمند گردد از رحمت خدا بدور باد!

 

شرح کوتاه

  از احادیث اسلامى این حقیقت به خوبى به دست مى آید که مسلمانان و جهاد باید از تمام منابع مختلف: دامدارى، کشاورزى منابع و معادن زیر زمینى، حرفه و صنعت و تجارت براى مبارزه با فقر استفاده کنند، حتى اگر ملتى تنها یکى از این سرمایه ها را در اختیار داشته باشد باید بوسیله این، خلاء اقتصادى خود را پر کند تا چه رسد به این که همه آنها را در اختیار داشته باشد; و اگر چنین نکند ملتى نفرین شده و دور از رحمت خدا و روح اسلام خواهد بود، نیاز به دیگران در هر صورت از نظر اسلام محکوم است.



--------------------------------------------------------------------------------

1. بحارالانوار، جلد 103، صفحه 65.


درس بیستم
 

بدترین دوستان

 

امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید:

شَرُّإِخْوانِکَ مَنْ داهَنَکَ فى نَفْسِکَ وَساتَرَکَ عَیْبَک(1)


ترجمه

بدترین دوستان تو آنها هستند که با تو مداهنه و چرب زبانى مى کنند و عیوب تو را مى پوشانند.

 

شرح کوتاه

  گریز از واقعیات و پرده پوشى بر حقایق نه مشکلى را حل مى کند و نه خدمتى به کسى محسوب مى شود، به همین دلیل دوستانى که به جاى انتقاد سازنده و صحیح سعى دارند حقایق را کتمان کنند و براى ارضاى کاذب خاطر دوست عیوب او را بپوشانند و یا آن را حسن جلوه دهند نه تنها خدمتى در عالم دوستى و رفاقت نکرده اند، بلکه خیانتى بزرگ مرتکب شده اند; خیانتى که گاهى به قیمت حیثیت و آبرو و افتخار و سعادت دوست آنها تمام مى شود.



--------------------------------------------------------------------------------

1. نقل از کتاب غرر الحکم.


درس بیست و یکم

تکمیل کارها

 

پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

إِسْتِتْمامُ الْمَعْرُوفِ خَیْرٌ مِنْ إِبْتِدائهِ(1)

ترجمه

تکمیل و ادامه کار نیک از آغاز کردن آن بهتر و مهم تر است

 

شرح کوتاه

  در محیط زندگى اجتماعى غالباً به کارها و اقدامات مفیدى برخورد مى کنیم که نیمه کاره مانده است; انجام دهندگان آنها تحت تأثیر یک محرک آنى به اصطلاح دامن همّت به کمر زده و مشغول کار شده اند، اما خیلى زود آتش عشق آنها سرد شده و آن را رها کرده پى کار خود رفته اند.

  اسلام افراد با ایمان و پشت کاردارى را مى پسندد که هر عمل مفیدى را شروع مى کنند به آخر مى رسانند.



--------------------------------------------------------------------------------

1. نقل از کتاب نهج الفصاحه.


درس بیست و دوّم

 

برنامه هاى جاویدان
 

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

إنَّ الله لَمْ یَبْعَثْ نَبیّاً إِلاَّ بِصِدقِ الْحَدِیْثِ وَ أَداءِ الأَ مانَةِ(1)


ترجمه

خداوند به تمام پیامبران دستور داد که مردم جهان را به راستگویى و اداى امانت دعوت کنند.

 

شرح کوتاه

  یک جامعه سالم متکى به سرمایه هاى مختلفى است که از همه مهم تر، سرمایه اطمینان و اعتماد عمومى است:

  اعتماد بر گفتار، اعتماد بر عمل، و بزرگترین دشمن این سرمایه نفیس دروغ و خیانت است.

  در جوامعى که دروغ و خیانت رواج مى یابد همه از هم مى ترسند، همه احساس تنهایى مى کنند، همه باید تمام سنگینى بار زندگى را به تنهایى تحمل نمایند و این همان اجتماع تنهایان است.

  به همین دلیل دعوت به را
ستگویى و امانت جزء برنامه همه پیامبران الهى بوده است.



--------------------------------------------------------------------------------

1. نقل از کتاب سفینة البحار.


درس بیست و سوّم
 

شدیدترین مجازات


پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

أشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً فِى الْقِیامَةِ عَالِمٌ لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ وَلَمْ یَنْفَعْهُ عِلْمُهُ(1)

ترجمه

کسى که چیزى را مى داند و به آن عمل نمى کند و از دانش خود بهره نمى گیرد، مجازاتش در قیامت از همه شدیدتر است.

 

شرح کوتاه

  از نظر منطق اسلام، دانش همواره ابزارى است براى عمل، براى بهبودى زندگى فرد و اجتماع، و بدون آن ارزشى ندارد.

آنها که ندانسته مرتکب خلافى مى شوند مسؤولیت سبکترى دارند، ولى مسؤولیت شدید متوجه آنهاست که مى دانند و مرتکب خلاف مى شوند، آنها که در آگاه ساختن قشرهاى وسیع اجتماع کوتاهى مى کنند، و هرکس سهم کوچک یا بزرگى از علم داشته باشد به همان اندازه بار این مسؤولیت بدوش مى کشد.



--------------------------------------------------------------------------------

1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 38.



 


 

 

 

 

دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
فضلیت بسم الله و ثواب عظیم آن
 بسم الله الرحمن الرحیم
(( الحمدلله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله على اعدائهم اجمعین .
عن سیف بن هارون مولى آل جعده قال :
قال ابوعبدالله علیه السلام :
اکتب بسم الله الرحمن الرحیم من اجود کتابک ،
  لا تمد الباء حتى ترفع السین . )) (1)
سیف بن هارون گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم را با بهترین خط خود بنویس ، و باء را نکش تا سین را بردارى (بلکه سین را با دندانه بنویس ).
قال رسول الله صله علیه و اله و سلم :
 ن قرا بسم الله الرحمن الرحیم بنى الله له فى الجنة سبعین الف قصر...
حضرت رسول خدا(ص ) فرمود: کسیکه بسم الله الرحمن الرحیم را بخواند، خداى متعال هفتاد هزار قصر (کاخ ) از یاقوت سرخ در بهشت براى او بسازد، در هر قصرى هفتاد هزار خانه از در سفید و...
و در حدیثى طولانى در مورد خلقت و آفرینش قلم از نور محمد(ص ) خداى متعال فرموده : به عزت و جلام ، هر کس از امت محمد بسم الله الرحمن الرحیم بگوید: در کتاب حسناتش عبادت هفتصد سال را براى او مى نویسم .
و نیز حضرت رسول الله (ص ) فرمود: کسى که بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید: خداى متعال براى هر حرفى از آن چهار هزار حسنه (پاداش ‍ نیک ) براى او بنویسد، و چهار هزار سیئه و بدى از او محو نماید، و چهار هزار درجه و مقام براى او بالا برد.
و در حدیثى سئوال سایر امتها را از پیامبرانشان در روز قیامت ذکر مى کند، و از کثرت حسنات این امت سئوال مى شود، حضرت مى فرماید: این امت (من ) قائلند که براى خداى متعال سه اسم است ، که اگر در کفه میزان گذاشته شود و همه حسنات و سیئات (خوبیها و بدیهاى ) فرزندان آدم را در کفه دیگر قرار دهند، آن کفه اى که سه اسم خداوند در آن است از همه آنها سنگین تر خواهد بود و آن سه اسم بسم الله الرحمن الرحیم است .
و حضرت امیر المؤ منین علیه السلام فرمود: چون (آیه ) بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد حضرت رسول (ص ) فرمود: نخستین مرتبه این آیه بر (حضرت ) آدم نازل شد، آن حضرت فرمود: ذریه و نسل من از عذاب در امان هستند مادامى که قرائت و خواندن بسم الله را ادامه دهند، پس از آن به آسمان رفت و سپس بر حضرت ابراهیم (ع ) نازل شد و آن حضرت در حالى که در کفه منجنیق بود قرائت کرد، خداى متعال آتش را براى او سرد و سلامت گردانید باز به آسمان رفت و دیگر نازل نشد مگر براى حضرت سلیمان ، در این هنگام ملائکه به او گفتند: به خدا سوگند ملک و سلطنت تو تکمیل شد.
باز به آسمان رفت و پس از آن بر من نازل شد، پس روز قیامت امت مرا مى آورند و آنها در این هنگام مى گویند: بسم الله الرحمن الرحیم پس ‍ وقتى اعمال آنها را در ترازو قرار دهند حسنات و خوبیهاى آنها زیادتر از بدیهایشان مى شود.
و حضرت رسول (ص ) فرمود: وقتى مؤ من بر صراط عبور کند و بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم شعله هاى آتش جهنم خاموش مى شود و شعله هاى جهنم مى گوید: بگذر (از روى من ) اى مؤ من ، چون نور تو شعله مرا خاموش کرد.
و حضرت امام رضا(ع ) فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم خداوند نزدیک تر است از مردمک چشم به سفیدیش .
پاداش معلمى که به کودک بسم الله ، یاد دهد
و حضرت رسول صلى علیه و اله و سلم فرمود: وقتى معلم بسم الله الرحمن الرحیم را به بچه تعلیم داد خداى متعال آزادى (از آتش ‍ جهنم ) را براى بچه و پدر و مادرش و براى معلمش بنویسد.
و روایت شده که پیامبرى از پیامبران خدا بر قبرى که صاحبش عذاب مى شد مرور کرد سپس مدتى بعد از آنجا گذشت ، او را در عذاب ندید، اصحابش از سبب بر طرف شدن عذاب از او سئوال کردند، آن حضرت فرمود: او بچه اى را از خود به یادگار گذاشته و مادرش او را پیش معلم آورد و معلم بسم الله الرحمن الرحیم را به او تلقین کرده ، پس من حیا مى کنم مردى را عذاب کنم که بچه اش بگوید بسم الله الرحمن الرحیم (و نام مرا به عنوان رحمانیت و رحیمیت ببرد و از رحمانیت و رحیم بودن من نیست که کسى را عذاب کنم که فرزندش نام مرا به این عنوان ببرد).
و از حضرت رسول (ص ) نقل است که فرمود: کسیکه کاغذى را که بسم الله در آن نوشته براى احترام به پروردگار از مصدقین و تصدیق کنندگان به حساب مى آید، و عذاب از پدر و مادرش تخفیف داده مى شود اگر چه مشرک باشند.
و فرمود: کسى که در اول وضویش بسم الله بگوید جمیع بدانش طاهر شود و از این وضو تا وضوى بعدى کفاره گناهانش مى گردد، و کسى که بسم الله نگوید بدنش (از گناهان ) پاک نشده مگر همانجا که آب به آن رسیده است .
سبب توبه بشر حافى
و اینکه بشر حافى از خوردن عرق و شراب و ساز و آواز و معصیت توبه کرد و با زهد و تقوا به آن مقامات رسید سببش این بود که در راه قطعه (کاغذى ) را دید که در آن نوشته شده بود بسم الله الرحمن الرحیم و زیر پاى مردم افتاده بود پس آن را برداشت و با پولهائى که همراه داشت عطر خرید و آن کاغذ را پاک و معطر کرد و در وسط سوراخ دیوارى گذاشت پس در خواب دید که گوینده اى به او مى گوید: اى بشر، اسم مرا پاک و پاکیزه کردى ، من هم قطعا نام تو را در دنیا و آخرت پاک و پاکیزه گردانم ، پس چون صبح شد، توبه کرد.
خواص و فائده بسم الله بر سر سفره
حضرت رسول صله علیه و اله و سلم به حضرت على علیه السلام فرمود: یا على وقتى غذا خوردى بگو بسم الله و وقتى از غذا خوردن فارغ شدى بگو الحمدلله ، زیرا دو فرشته (موکل ) تو پیوسته براى تو حسنه و ثواب مى نویسند تا وقتى که آن غذا هضم شود.
و باز حضرت فرمود: هیچ مردى جمع نمى کند اهل و عیالش را و سفره را پهن نمى کند که در اول آن بسم الله و در آخرش الحمدالله بگوید و سفره را جمع کند مگر اینکه خدا او را بیامرزد. (یعنى هر که اول سفره بسم الله و در آخرش الحمدالله بگوید خداوند گناهان او را ببخشد و بیامرزد).
و در بحار از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده است که على علیه السلام مى فرمود: کسى که طعامى را بخورد، پس در اولش بسم الله و در آخرش الحمدالله بگوید خدا از آن نعمت (روز قیامت ) پرسش ‍ نکند هر چه مى خواهد باشد.
  در قرآن که خداوند مى فرماید:((لتسئلن یومئذ عن النعیم )) شامل نعمت هاى ظاهرى مى شود ولى مشروط است به بسم الله نگفتن و الحمدالله نگفتن و اگر گفتى سئوال نشود و منافات ندارند تاءویلش در بسیارى از اخبار به ولایت ، چون ولایت از عظیم ترین نعمتها است .(2)
گفتن بسم الله ضرر غذاها را دفع مى کند
 میرالمؤ منین على علیه السلام مى فرماید: من براى کسى که بر سر سفره بنشیند و بسم الله بگوید ضامن هستم که از (ضرر زدن ) غذا شکایت نکند، ابن کوا گفت : یا امیر المؤ منین من دیشب بسم الله گفتم و غذا خوردم در عین حال غذا به من اذیت و آزار رساند، حضرت فرمود: شاید تو چند نوع غذا خورده اى و براى بعضى بسم الله گفته اى ولى براى بعضى نگفته اى اى لکع (و در کتاب دعائم این جمله را زیاد کرده عرض کرد: بلى ، چنین است به خدا قسم اى امیر مؤ منان ) لکع به معنى پست و برده و احمق آمده ).(3)
 میر المؤ منین على علیه السلام فرمود: من هیچ وقت دچار تخمه نشدم ، به او گفته شد چطور؟ فرمود: چون لقمه اى به دهان نگذاشتم مگر اینکه نام خدا را (بر زبان ) جارى ساختم (و بسم الله گفتم ) و باز امیر المؤ منین به کمیل فرمود: اى کمیل : هر موقع غذا خوردى بگو (( (بسم الله الرحمن الرحیم ) باسم الذى لایضر مع اسمه و فیه شفاء من کل الا سواء. (4)
(به نام خداوند بخشنده مهربان ) به نام کسى (غذا خوردن را شروع مى کنم ) که با اسم و نام او هیچ ضرر و آسیبى (به من ) نمى رسد و در (نام ) نمى رسد او شفاء هر بدى و دردى است .
داود گفت : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : چگونه و چطور بسم الله بگویم ؟ حضرت فرمود: هنگامى که ظرفهاى مختلفى (سر سفره ) است براى هر ظرفى یک بسم الله بگو، عرض کردم : اگر فراموش کردم که بسم الله (براى هر کدام ) بگویم ، حضرت فرمود: میگوئى (( بسم الله على اوله و اخره .)) به نام خدا بر اولین و آخرین آنها.
داستان بسم الله گفتن حضرت رسول (ص ) و دفع سم
در مفتاح النبوة روایت شده چون پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله اسلام را در مدینه آشکار کرد و مردم را علنا به اسلام دعوت نمود، حسد عبدالله بن ابى (رئیس منافقان ) بر پیامبر خدا شدت یافت پس آن حضرت را با اصحابش بر طعام مسمومى دعوت نمود تا او را شهید نماید پس جبرئیل نازل شد و آنچه او اراده کرده بود به حضرت خبر داد. پس وقتى بر سر سفره نشستند، پیامبر اکرم (ص ) به امیر المؤ منین علیه السلام فرمود:(( یا على تعویذ و دعاى مفید را بر این طعام بخوان ، پس آن حضرت این دعا را خواند. بسم الله الشافى ، بسم الکافى ، بسم الله المعافى ، بسم الله الذى لایضر مع اسمه شى ء و لاداء فى الارض و لافى السماء و هو السمیع العلیم .))
 س حضرت رسول صلى علیه و آله وحضرت على علیه السلام و هر که با آنها بودند از آن غذا خوردند تا سیر شدند، و سالم از سر سفره بر خواستند، پس چون عبدالله بن ابى این قضیه را مشاهده کرد، خیال کرد و غذا را مسموم نکرده ، پس با دوستان خود بر سر سفره نشستند و بقیه طعام را خوردند و همگى هلاک شدند.(5)
در هنگام جماع باسم الله بگویید تا شیطان نطفه شما شریک نشود
امام صادق علیه السلام مى فرماید: هنگامى که مرد نزدیک به زن شد و با او خلوت نمود شیطان در آن هنگام حاضر مى شود پس اگر او بسم الله گفت و نام خدا را برد، شیطان از او دور مى شود، و اگر جماع کرد و بسم الله نگفت شیطان هم با او در عمل وارد مى شود، پس عمل از هر دو سر مى زد ولى یکى است ، راوى مى گوید: (گفتم ) این به چه چیزى شناخته مى شود، حضرت فرمود: به دوستى با ما و به دشمنى علیه ما.
حلبى مى گوید امام صادق علیه السلام فرمود: مرد هنگامى که پیش ‍ عیال خود مى آید و مى ترسد که شیطان با او شریک شود (همانطور که خداى متعال در قرآن مجید مى فرماید: (( ((و شارکهم فى الاموال و الاو لاد)))) یعنى شیطان در اموال و اولاد انسانها شرکت مى کند) بگوید: بسم الله و پناه ببرد به خدا از شر شیطان .
و امیر مؤ منان على علیه السلام فرمود: وقتى کسى از شما خواست مجامعت کند بگوید: (( بسم الله و بالله اللهم جنبنى الشیطان ما رزقتنى .
سپس حضرت فرمود: اگر خداوند بچه اى به شما عطا کرد، شیطان به هیچ وجهى نمى تواند به او آسیب و ضررى برساند.
  روایت شده که در هنگام لباس بیرون آوردن از بدن و هنگام سوار شدن بر مرکب (ماشین ) و وارد شدن به منزل بسم الله بگویید و روایت شده هر امر مهمى و هر کار مهمى که با بسم الله شروع نشود ناقص خواهد ماند (6)
برخى از مزاحهاى پیامبرص و امیرمؤ منان ع
روایت شده که حضرت رسول صلى علیه و آله از پشت سر بعضى از اشخاص مى آمد بطورى که او نفهمد و دستهاى مبارک خود را بر چشمان او مى گذاشت که او را امتحان کند و بدینوسیله مزاح مى نمود.
و نیز نقل شده است که آن حضرت با پسر عمویش امیر المؤ منین على علیه السلام رطب مى خورد و هسته هاى رطب را پیش حضرت على علیه السلام مى گذاشت ، پس وقتى از خوردن فارغ مى شدند، همه هسته ها در پیش حضرت
على علیه السلام بود، آن حضرت مى فرمود: یا رسول الله علیه و آله پرخور آن است که ، رطب ها و هسته ها را با هم بخورد.
و از مزاحهاى آن حضرت است که پیره زنى از انصار گفت : یا رسول الله براى من دعا کن که خدا مرا بیامرزد، آن حضرت صلى الله علیه و آله فرمود: آیا نمى دانى که پیره زنها داخل بهشت نمى شوند؟ پیره زن فریاد کرد، پیامبر خدا صلى علیه و آله تبسم فرمود و به آن پیره زن فرمود: آیا فرمایش خدا را در قرآن نخوانده اى ؟
 ( ((انا انشانا هن انشاء فجعلنا هن ابکارا عربا اترابا)). )) (7)
یعنى ما آنها را (زنها را دوباره ) ایجاد مى کنیم و آنها را باکره مى گردانیم ، و آنها را شوهر دوست و همسال قرار مى دهیم .
و نیز روایت شده : که زنى به پیامبر اکرم (ص ) رسیده ، و حاجتى مربوط به شوهرش داشت ، حضرت فرمود: شوهر تو کیست ؟ آن زن گفت : فلانى است ، آن حضرت فرمود: آنکه در چشمش سفیدى است زن گفت : نه ، حضرت (ص ) فرمود: چرا، پس آن زن با شتاب به پیش شوهر خود رفت و در چشمش دقت مى کرد، شوهرش گفت : چه کار دارى ؟ زن گفت : پیامبر خدا(ص ) به من خبر داده که در چشم تو سفیدى است شوهرش گفت : آیا نمى بینى که سفیدى چشم من بیشتر از سیاهى آن است ؟.
و نیز نقل است ، که مردى زنى داشت که با هم نزاع و دعوا مى کردند وقتى زن دعوا را شروع مى کرد مرد، بلند مى شد و با او...
 ن گفت : واى بر تو، هر وقت دعوا کنیم ، شفیعى را مى آورى که قدرت بر رد او ندارم (8)
و روایت شده که مردى به خدمت امیر المؤ منین على علیه السلام رسید، و به او عرض کرد: زنى دارم که هر وقت به نزدیک او مى روم ، مى گوید: مرا کشتى مرا کشتى ، حضرت فرمود: او را با این کارت بکش ، گناهش به گردن من .
لطیفه
 وزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود: بس که درجان فکار و چشم بیدارم توئى هر که پیدا مى شود از دور پندارم توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پیدا شود، جامى به او گفت : پندارم توئى . (9)
لطیفه
عربى نماز خود را بسیار طول داد، مردم او را مدح و تعریف کردند، وقتى از نماز خود فارغ شد گفت : روزه هم هستم .
لطیفه
 یخ بهائى در کشکول نقل کرده مردى که نامش آزاد مرد بود، پیش ‍ حجاج از او باد صدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او را رفع و جبران کند، گفت : مالیات را از تو برداشتم ، آیا حاجت او را حجاج یک عربى را احضار کرده بود که او را به قتل برساند، آن شخص گفت : این عرب را به خاطر من ببخش و او را نکش ، حجاج هم عرب را ببخشد، آن عرب بیرون که آمد، مقعد این شخص را مى بوسید و مى گفت : پدرم به فداى مقعدى که مالیات را بردارد و یک اعدامى را از مرگ نجات بخشد، مدح و ثنا بر هیچ کس سزاوار نیست جز بر این مقعد. (10)
لطیفه
 بوبکر از واعظى که روى منبر بود مسئله اى را پرسید، واعظ گفت : نمى دانم ، به او گفته شد که منبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نیست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علمم بالا رفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم باید تا به آسمان بالا مى رفتم . (11)
لطیفه
عالمى مسئله اى سئوال شد، او در جواب گفت : نمى دانم ، سائل گفت : اینجا جاى جهال نیست عالم در جواب گفت : اینجا جاى آن کسى است که مقدارى مى داند و مقداى نمى داند، ولى آنکه همه چیز مى داند، مکان ندارد.
قصه برده سخن چین
مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عیبى ندارد جز سخن چینى ، مشترى گفت : باشد، من راضى هستم ، پس او را خرید، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پیش همسر مولایش و گفت : شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفیانه تو را رها کند پس یک تیغى بگیر و از پشت سر او چند تار موئى بتراش و بیاور تا من سحر و جادو کنم تا او تو را دوست بدارد، سپس رفت پیش مولایش و گفت : زن تو، براى خودش دوست گرفته ، و مى خواهد تو را بکشد پس خود را به خواب در آور، تا بفهمى ، پس مرد خود را به صورت خواب در آورد، زن با تیغ آمد، مرد خیال کرد زن مى خواهد او را بکشد، پس بلند شد و زنش ‍ را کشت ، پس خویشاوندان زن آمدند و این مرد را کشتند و جنگ بین دو طائفه در گرفت و ادامه پیدا کرد.
مذمت سخن چینى
در کافى است که امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى علیه و آله (به اصحاب ) فرمود: آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم ؟ عرض کردند: بله یا رسول الله ، فرمود: آنان که سخن چینى کنند و میان دوستان جدائى افکنند،
و براى مردمان پاک عیب جوئى کنند.
بهشت بر سخن چینان حرام است
(( ((عن ابى جعفر علیه السلام قال : محرمة الجنة على القتاتین المشائین با لنمیمة .)) ))
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: بهشت بر دروغ پردازان و سخن چینان حرام است .
سعدى گوید
 یان دو کس جنگ چون آتش است
 خن چین بدبخت هیزم کش است .
 نند این و آن خوش دگر باره دل
 ى اندر میان کور بخت و خجل .
اسلام آوردن مجوسى
 ضرت ابراهیم علیه السلام یک مجوسى را به میهمانى دعوت کرد، و به او گفت : به شرط اینکه اسلام آورى ، میهمانت مى کنم ، مجوسى رفت پس خدا وحى کرد به حضرت ابراهیم علیه السلام ، که من پنجاه سال است او را بر کفرش رزق و روزى مى دهم چه مى شد که لقمه اى به او بدهى بدون اینکه دینش را تغییر دهد، حضرت ابراهیم علیه السلام به دنبال مجوسى رفت ، و از او عذر خواهى کرد، مجوسى سببش او هم وحى خدا را به او فرمود، مجوسى هم اسلام اختیار کرد. (12)
لطیفه
جاحظ از علماء ناصبى بود و بسیار زشت رو بود بطورى که شاعر عرب در باره او گفته : (( لو یمسخ الخنزیر مسخا ثانیا ما کان الادون قبح الجاحظ.))
(اگر خوک دوباره مسخ شود زشت تر از قبح و زشتى جاحظ نخواهد شد بلکه جاحظ زشت روتر از او است ).
 وزى جاحظ به شاگردانش گفت : مرا شرمگین نساخت مگر یک زنى که مرا پیش زرگر برد، و به زرگر گفت : مثل این در کلام او حیران ماندم ، وقتى آن زن رفت از زرگر پرسیدم او چه گفت ؟ زرگر گفت : از من خواست تا عکس و صورت یک جن را براى او حکاکى و زرگرى کنم ، گفتم : نمى دانم صورت جن به چه شکلى است ، از این رو تو زا پیش من آورد تا مانند تو برایش تصویر کنم . (13)
معما به اسم على
چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت به قدر مرتبه هر یک زجا بلند شوند. یعنى هر یک از حروف ((زجا)) که (ز) و (جیم ) و (الف ) است بقدر مرتبه خود ترقى کنند یعنى از آحاد به عشرات روند، پس ((ز)) عین مى شود و ((جیم ))لام و ((الف )) ى و از جمع مجموع اسم على حاصل مى شود.
حکایت
اصمعى گفت : داخل بادیه شدم و کیسه اى پر از دینار برداشتم ، پیش زنى از اعراب به امانت گذاشتم پس چون طلب نمودم ، انکار کرد، پس آن زن را بردم به نزد شیخى از خود آن طائفه ، پس شیخ عرب گفت : او جز قسم راه دیگرى ندارد و من مى دانم تا او منکر شد فورى قسم مى خورد که پول پیش من نبوده ، پس به او گفتم : اى شیخ عرب گویا تو این آیه را نخوانده اى .
(( ((و لا تقبل لسارقة یمینا و لو حلفت برب العالمینا)). ))
پس شیخ عرب گفت : راست گفتى و آن زن را تهدید کرد، او هم اقرار کرد و دینارهایم را برگرداند.
اصمعى گوید: پس شیخ عرب رو کرد به من و گفت : آن آیه که خواندى در کدام سوره است ؟ گفتم : در قول خداى متعال که مى فرماید: (( ((الاهى بصبحک فا صبحینا و لا تبقى خمور الاندرینا.)) ))
پس شیخ عرب گفت : سبحان الله ، من خیال مى کردم این آیه در سوره انا فتحنالک فتحا مبینا است .
مطایبه
 اغب در محاضرات نقل کرده که یکى از امراء بغداد که نامش کوتکین بود، قولنجى او را عارض شد و طبیب دستور داد که باید حقنه (اماله ) کنى ، گفت : حقنه چیست ؟ طبیب حقنه را تعریف کرد که باید لوله را داخل در ماتحت (مقعد) کند تا رگها باز شود. آثار غضب و خشم در صورت امیر ظاهر شد، لوله را در مقعد چه کسى داخل کند؟ طبیب ترسید و گفت : داخل مقعد من ! (14)
فائده
یکى از شعرا در کتابى که در علم عروض تاءلیف نموده است گفته است هر که به سرعت تمام چند مرتبه پشت سر هم بگوید: ((خواجه تو چه تجارتى دارى ؟ به تو چه که چه تجارتى دارم )).
باز گویند
هر که پشت سر هم با سرعت تمام بگوید: ((سر شیر و سرکه هر سه سیر، سیرى سى شاهى )) و اشتباه نکند فصیح است .
فایده طبى و بهداشتى
سر بعد الطعام و لو خطوة ،
نم بعد الحمام و لو لحظة
بل بعد الجماع و لو قطرة .
بعد از طعام راه برو اگر چه به یک گام باشد، پس از حمام بخواب اگر چه به یک لحظه باشد، و پس از جماع و آمیزش ادرار کن و لو به یک قطره باشد.
معما به اسم مسعود
 انه ها بهر نثار افشاند و دل بر سر نهاد
 مع در بزم تو و دودش زسر بگذشته بود
مقصود از ((دانه ها)) نقطه هاى شین شمع است و مراد از ((دل )) میم شمع است و مراد از ((سر)) دودال اول است ، و بقیه هم واضع است .
دفع سرعت انزال
بدان که از جمله چیزهایى که رفع سرعت انزال مى کند و از جمله مجربات است تخم انجره را کوبیده و با پیه بى نمک ممزوج کنند، و چند مرتبه بر قضیب بمالند، کاملا مفید و نافع خواهد بود.
شعر
 رداکه دواى درد پنهانى ما
 فسوس که چاره پریشانى ما.
 ر عهده جمعى است که پنداشته اند
 بادى خود را زویرانى ما.
 یرم که فلک همدم هم راز آید
 اسازى دهر بر سر ساز آید.
 اران گذشته از کجا جمع شوند
 ین عمر گذشته از کجا باز آید.
 و نام نیک حاصل کن در این بازار اى زاهد
 ه در کویى که ما هستیم نام نیک بد نامى است .
لطیفه
راغب در محاضرات گوید: در قزوین دهى است شیعه نشین ، شخصى در آن ده رفت ، مردم آنجا نام او را پرسیدند، گفت : نام من ((عمر))است ، او را کتک زیادى زدند، آن شخص گفت : اشتباه کردم نام من ((عمران ))است او را بیشتر زدند، و به او گفتند این حکمش از اولى سخت تر است زیرا دو حرف ((ان )) از عثمان را هم دارد.
لطیفه
روزى مجمعى آراسته شد و در آن جمعى نشسته ، یکى از آنان که بر صدر مجلس نشسته بود، آغاز نصیحت و موعظه کرد، در اثناى گفتگو گفت که به جان آمدم ، از بس که زحمت کشیدم و کار کردم و شکم خورد یکى از حاضرین که در پایین مجلس نشسته بود، گفت : آقاى من ، حالا مدتى امر را بر عکس گذشته کنید، گفت : چه کنم ؟ گفت : شکم کار بکند و شما بخورید.
معما به اسم مسعود
 ى قاصر از ادراک تو تقریر بیان
 وشن به تو نور دیده عالمیان .
 ورشید سر اندازد و گل دل بازد
 ر گاه که عشقت آورد سر به میان .
مراد از سر خورشید شین شمس است و مراد از دل گل راء ورد است و مراد از سر عشق عین است و مابقى آن هم واضح است .
حکایت
گویند مورى حضرت سلیمان را با جمیع لشکرش به مهمانى دعوت نمود و گفت وعده گاه کنار فلان دریاست ، بعد از آمدن سلیمان و جمع شدن لشکر در کنار دریا، مور حاضر شد، و پاى ملخى که با خود داشت در دریا انداخت ، و عرض کرد سلیمان ((کل ان فاتک اللحم فلم یفتک المرق )) یعنى بخورید آب این دریا را اگر گوشت نیست آبگوشت هست .
حکایت
زنى از دست شوهرش پیش قاضى رفت و شکایت کرد و گفت : مى خواهم طلاق بگیرم ، قاضى گفت : به چه علت ؟ زن گفت : چون او هر شب در رختخوابش ادرار مى کند، قاضى گفت : آیا حیا نمى کنى که هر شب در رختخواب ادرار مى کنى ؟.
مرد گفت : آقاى قاضى عجله نکن ، تا داستان را برایت تعریف کنم من در خواب دیدم که در جزیره اى در دریا هستم و در آن جزیره کاخى بود و بالاى کاخ منارى بسیار بلند و بالاى منار یک شتر نرى بود و من بر پشت آن شتر بودم و شتر بسیار تشنه بود، سر خود را پایین نمود تا از دریا آب بخورد، من هم از ترس در رختخواب خود ادرار کردم ، قاضى چون این داستان را شنید از ترس در لباس خود ادرار کرد، قاضى به زن گفت : اى زن من از شنیدن داستانش از ترس ادرار کردم تا چه رسد به این بدبخت ، پس از او عذر بخواه و برو با او زندگى کن .
امتحان مردم بعد از پیامبر
 ز حضرت پیامبر صلى الله علیه آله مروى است که فرمود: (( ((یا على ان القوم سیفتنون بعدى باموالهم و یومنون بدینهم على ربهم و یتمنون رحمنه ، و یامنون سطوته و یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبة و الاهواء الساهیه ، فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهبة و الرباء بالبیع .)) )) (15)
اى على مردم پس از من به اموالشان امتحان شوند، و به دینشان بر پروردگارشان منت گذارند و آرزوى رحمت خدا نمایند و ایمن از هیبت او هستند و حرام خدا را به شبهات دروغین و هواهاى فراموشى آورنده حلال مى نمایند پس شراب را به شبهه نبیذ حرام را به شبهه هدیه و ربا را به شبهه بیع حلال مى کنند.
لطیفه
گویند ابن الجصاص روزى با وزیر به طرف دجله رهسپار شدند و ابن الجصاص با وزیر سوار بر مرکب و موکب عظیم شد و وزیر او را زیاد استهزاء و مسخره مى کرد و در دست ابن الجصاص سیبى بود او خواست سیب را به وزیر دهد و در دجله تف بیندازد، اشتباه نموده تف را در صورت وزیر انداخته و سیب را در دجله .
لطیفه
نقل است که شخصى زنى داشت حور نام او به جهاد رفت ، و بعد از آن که دید جمعى شهید شدند، آن شخص فرار کرد، دیگرى او را دید، گفت اى فلانى از جهاد فرار مى کنى و حال آنکه اگر کشته شوى به وصال حورالعین مى رسى ! آن شخص گفت : اى نادان حور را که خودم دارم آیا براى یک عین خود را به کشتن بدهم .
عمرهاى بعضى از پیامبران به سالهاى شمسى
آدم 930 سال ، حوا 937، شیث 712، ادریس که به آسمان رفت 350 سال ، نوح 950، هود 800 سال ، صالح 136 سال ، حضرت ابراهیم 175 سال ، اسماعیل 137، اسحق 180 سال ، حضرت یعقوب 147، یوسف 110 سال ، موسى 120 سال ، هارون 117 سال ، سلیمان 52 سال ، حضرت داود 100 سال ، حضرت زکریا گفته اند 97 سال .
سکوت عرب
به عربى که همیشه سکوت مى کرد، گفتند چرا سکوت کرده اى و در جمع مردم نشسته اى و سخنى نمى گوئى گفت : با گوش دادن انسان براى خود بهره اى مى برد، و بهره زبان براى دیگرى است .
قطرات سیل شد
شیر فروشى شیر را با آب مخلوط مى کرد و مى فروخت ، پس سیلى آمد، و گوسفندانش را برد و فریادش بلند شد و جزع بسیار کرد یکى از عرفاء او را دیده و به او گفت : آن قطره ها جمع شد تا اینکه سیل شد.
ده خیار به یک درهم
یکى از صوفى ها در بغداد مى گذشت که دید یک بازارى مى گوید ده خیار به یک درهم ، صوفى محکم بر صورت خود زد و گفت : وقتى ده تا خیار فقط یک درهم ارزش دارد پس اشرار چند قیمت دارند. (خیار یعنى نیکان و اشرار یعنى بدان )
مرد زشت روى
محمد ابن ابراهیم موصلى گوید: در بعضى از سفرهایمان به محله اى از محله هاى عربها رسیدیم ، پس مرد زشت روى و لوچى را دیدیم که داراى ریش بلند و سفیدى بود کنیزک زیبا روى و سفیدى که مانند ماه شب چهارده مى درخشید را دیدیم که براى او مى زند و مى رقصد ما او را از زدن منع کردیم و گفتیم مانند همچون توئى براى این پیرمرد زشت روى میزنى ؟ گفت کارى نداشته باشید، او حسنه اى بجاى آورده و من گناهى کرده ام خدا مرا براى کار ثواب او قرار داده و او را براى عقاب من .
باید کار کرد و خورد
از امیر المؤ منین صلوات الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: روزى در مدینه گرسنه شدم ، پس به دنبال کار در اطراف مدینه رفتم ، دیدم زنى دلوهائى را جمع نموده ، گفتم : هر دلو آبى که برایت آورم یک خرما باید بدهى و با او این چنین قرار داد بستم ، پس شانزده دلو آب براى او آورم تا اینکه دستهایم را باز کرده و شانزده خرما گرفتم و آمدم و به پیغمبر خبر دادم ، و با هم تناول کردیم .
عاقبت نکو خواهد بود
یکى از افراد صالح و شایسته اباسهل زجاجى را با یک شکل و قیافه بسیار زیبائى در خواب دید در حالى که او معتقد بود به وعید به و ترس ‍ ابدى و عذاب الهى ، پس او در خواب از اباسهل سئوال کرد، حالت چطور است ، گفت : ما کار را بهتر از آنچه خیال مى کردیم یافتیم ، و چه خوب گفته شیخ عارف ابوسعید ابوالخیر:
 ویند بحشر گفتگو خواهد بود
  ان یار عزیز تندخو خواهد بود
 ز خیر محض جز نکوئى ناید
 وش باش که عاقبت نکو خواهد بود
به این روایات دقت کنید؟!
(( ((روى فى الکافى عن بعض اصحبابنا، قال : قال ابوعبدالله ، اصبروه على الدنیا، فانما هى ساعة ، فما مضى منه لاتجد الما و لاسرورا، و ما لم تجى فلاتدرى ما هو؟ و انما هى ساعتک التى انت فیها، على طاعة الله و اصبر فیها عن معصیة الله )). ))
مرحوم کلینى (ره ) از بعضى از اصحاب ما روایت کرده که گفت : حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: بر (سختیهاى ) دنیا صبر کنید، زیرا دنیا ساعتى بیش نیست ، زیرا آنچه که گذشت (دیگر) درد و رنج و سرور و خوشیش را نمى یابى ، و آنچه که نیامده است پس تو نمى دانى آن چیست و فقط دنیاى تو آن لحظه اى است که در آن هستى ، پس صبر کن در آن بر اطاعت خدا و روگردان از معصیت خدا.
(( و فى الفقیه قال : قال على علیه السلام : ما من یوم یمر على ابن آدم الاقال له ذلک الیوم ، انا یوم جدید، و انا علیک شهید و قل فى خیرا او اعمل فى خیرا، فانک لن ترابى بعدها ابدا. ))
در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است که على علیه السلام فرمود: هیچ روزى نمى گذرد بر فرزند آدم ، جز اینکه آن روز به او مى گوید: من روز جدید هستم ، و من بر تو شاهد و گواه هستم ، و در من حرف خوب بزن ، یا کار خیر انجام بده زیرا تو پس از من مرا هرگز نخواهى دید.
راه رفتن با سرعت بهاء مؤ من است
(( و فى الخصال عن الصادق علیه السلام قال : سرعة المشى بهاء المؤ من . ))
در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: تند راه رفتن بهاء و ارزش مؤ من است .
(( و فیه عن ابى جعفر علیه السلام قال : اذا احب الله عبدا نظر الیه ، فاذا نظر الیه ، اتحفه من ثلاث بواحدة ، اما صداع ، اما حمى ، و اما رمد. ))
باز در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتى خداوند بنده اى را دوست بدارد به او نظر مى کند پس وقتى به او نظر کرد یکى از سه چیز را به او هدیه مى دهد، یا سر درد و یا تب و یا چشم درد
(( فى الخصال عن النبى صلى الله علیه و آله قال : ثلثة ان لم تظلمهم ظلموک السفلة ، و زوجک ، و خادمک . ))
یعنى سه دسته اند که اگر به آنها ستم نکنى به تو ستم کنند، 1- افراد پست 2- همسرت 3- خدمتکارت
در سه جا دروغ خوب است
خصال : عن على علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه و آله : ثلاث یحسن فیهن الکذب ، المکیدة فى الحراب ، و عدتک زوجتک و الاصلاح بین الناس ، و قال : ثلاثة یقبح فیهن الصدق ، النمیمة ، و اخبارک الرجل عن اهله بما یکرهه ، و تکذیب الرجل عن الخبر. ))
از على علیه السلام نقل شده است که فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در سه مورد دروغ خوب و پسندیده است ، مکرر حیله در جنگ ، وعده به زوجه ، و اصلاح و آشتى دادن میان مردم . و در سه مورد راست گفتن زشت است : سخن چینى ، خبرى که اهل و عیال تو را ناراحت کند، و باید تکذیب کند کسى را که خبر بدى را (براى همسرش ) آورده باشد.
همنشینى با سه کس دل را مى میراند
(( و قال على (ع ) ثلاثة مجالستهم یمیت القلب ، مجالسة الاراذل ، و الحدیث مع النساء، و مجالسة الاغنیاء. (16) ))
از حضرت على علیه السلام روایت شده است که فرمود: با سه کس ‍ مجالست و همنشینى دل را مى میراند، همنشینى با اراذل و افراد فرومایه ، و سخن با زنان ، و نشست و برخاست با ثروتمندان .
حکایت عجیب !!
شیخ بهائى در کشکول نقل کرده : که در بعضى از تواریخ معتبر دیدم که نوشته شده بود جماعتى بر حجاج خروج کردند، حجاج با آنها به جنگ برخاست و امیرشان را اسیر کرد و آن امیر عابد و شجاع بود حجاج دستور داد دستهاى او را از منکب جدا کنند، و نیز پاهاى او را ببرند دستها و پاهاى او را قطع نموده و او در خون خود غوطه ور بود، و هنگامى که صبح شد آواز سرداد که برایم آب بیاورید مى خواهم غسل کنم زیرا من دیشب جنب شده ام و این خیلى عجیب است که شخصى را که دست و پایش را قطع کرده اند در خواب محتلم شود.
لطیفه
روباهى در هنگام سحر به کنار درختى رفت ، دید بالاى درخت خروسى اذان مى گوید، روباه به او رو کرده ، گفت : آیا پایین نمى آیى تا با هم نماز جماعت بخوانیم ؟ خروس گفت : امام جماعت در زیر درخت خوابیده است ، او را بیدار کن تا با هم نماز جماعت بخوانیم ، روباه نظر کرد سگ را دید پا به فرار گذاشت خروس به او گفت : آیا نمى آیى با هم نماز جماعت بخوانیم ، روباه گفت : مى روم تجدید وضو کنم و بزودى بر مى گردم .
لطیفه
از طرف خلیفه اعلام شد که هر که چهار تخم دارد او را دستگیر نموده بیاورید، روباه پا به فرار گذاشت رفیقش او را دیده گفت : با تو کارى ندارند برگرد، روباه گفت : مى ترسم اول تخمها را بکشند و بعد بشمارند.
لطیفه
 ربى بیابانى کیسه اى پر از پول را دزدید، سپس داخل مسجد شد که نماز جماعت بخواند و اسم او موسى بود، امام جماعت این آیه را در نماز خواند: و ما تلک بیمینک یا موسى یعنى اى موسى در دستت چیست ؟ موسى که اقتداء کرده بود نمازش را شکست را جلوى او انداخته و گفت : به خدا قسم که تو ساحر و جادوگرى . (17)
آرامش درد مار گزیده و عقرب گزیده
گویند کسى را که مار یا عقرب گزیده اگر مقدارى نمک داخل مقعد و ما تحتش کنند دردش ساکن مى شود.
رضا شاه و الفاظ عربى در زبان فارسى
نقل شده است که رضا شاه دستور داد الفاظ عربى باید از فارسى محو شود و روزنامه ها و نامه هاى ادارى فقط با الفاظ فارسى نوشته شود، روزنامه ها مى خواستند در عنوان و تیترشان بنویسند اعلى حضرت از مازندران حرکت کرد به طرف تهران ، دیدند حرکت لفظ عربى است با خط درشت نوشتند گنده آقا از مازندران جنبید به تهران .
و نیز گویند
جمعى از رؤ ساى ادارات و بعضى از وزراء در جلسه دیر آمد شاه به او گفت : چرا دیر آمدى ؟ (او مى خواست به شاه بگوید قربانت گردم در جلسه وزراء شرکت کرده بودم ) دید که قربانت عربى است لفظ جلسه عربى است و شرکت هم عربى است ، در جواب گفت : برخیت گردم در نشیمنگاه بار برداران انبارى مى کردم .
حیله
 ن مزاحم به یک نصرانى گفت : اى کاش اسلام اختیار مى کردى ، نصرانى گفت : من اسلام را دوست مى دارم ، جز اینکه به خمر و عرق و شراب علاقه زیادى دارم ، ضحاک گفت : مانعى ندارد تو اسلام بیاور و شراب هم بخور، پس چون مسلمان شد، به او گفت : اکنون مسلمان شدى اگر عرق و شراب هم بخورى تو را حد مى زنیم ، و اگر از اسلام به دین خود برگردى مرتد مى شوى و تو را مى کشیم ، پس او عرق و شراب را ترک کرده و مسلمان خوبى شد (18)
لطیفه
محدثى با یک مسیحى در کشتى نشسته بودند، آن مسیحى از شیشه اى که همراهش بود شربتى ریخته و خورد، سپس شربتى را ریخته و به آن محدث داد، محدث هم از آن شیشه شربت تناول کرد، آن شخص ‍ مسیحى به او گفت : این که به تو دادم خوردى خمر و شراب بود محدث به او گفت : از کجا فهمیدى خمر است ؟ مسیحى گفت : چون غلام من آن را از یک یهودى خرید، محدث با عجله و شتاب بقیه آن را هم خورد، و به آن مسیحى گفت : من از تو احمق تر ندیدم ، چون ما اصحاب حدیث در روایاتى مثل حدیث سفیان بن عیینة و سعیدبن جبیر تاءمل مى کنیم ، حالا بیاییم قول یک مسیحى را از یهودى را تصدیق کنیم ؟ به خدا قسم آن را نخوردم جز براى ضعف اسناد و سندهاى روایت .
براى رفع هر گونه گرفتارى
(( عن الامام ابى عبدالله علیه السلام قال : اذا عسر علیک امر فصل عند الزوال رکعتین ، تقرء فى الاولى بفاتحة الکتاب و قل هو الله احد و انا فتحنا الى قوله و ینصرک الله نصرا عزیزا و فى الثانى بفاتحة الکتاب و قل هو الله احد و الم نشرح .))
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتى امر مشکلى به تو رو کرد پس در هنگام زوال دو رکعت نماز بخوان در اولى (( حمد و قل هو الله احد و انا فتحنا را تا و ینصرک نصرا عزیزا )) مى خوانى و در رکعت دومى حمد و قل هو اله و الم نشرح را مى خوانى و نماز را تمام مى کنى انشاء الله گرفتارى و مشکل تو حل مى شود.
لطیفه
یک گبرى مسلمان شد، پس روزه گرفتن براى او خیلى سنگین بود داخل سرداب منزلش شد و روزه خود را افطار کرد و مشغول غذا خوردن شد، فرزندش که صداى او را حس کرد گفت : کیست ؟ پدرش در جواب گفت : پدر بد بخت تو است که دارد نان خودش را مى خورد و از مردم مى ترسد.
لطیفه
شخصى گفت : دیدم موذن را که اذان خود را ترک کرده و با سرعت مى دود به او گفتم کجا با این سرعت مى دوى ؟ در جواب گفت : مى خواهم بدانم که صداى اذانم تا کجا مى رسد.
لطیفه
زنى به پیش معلم آمده از فرزندش شکایت کرد معلم رو به پسر کرده و گفت : اگر دست از کارهایت بر ندارى با مادرت چنین و چنان خواهم کرد! زن به معلم گفت : اى معلم ؛ این بچه است و حرف تو را نمى فهمد، هر کار خواستى با من بکنى در جلو چشم او بکن شاید او با چشم خود ببیند و توبه کند.
اگر محرم روز شنبه باشد
قطب راوندى در کتاب قصص با سند خود از صدوق و او از امام صادق علیه السلام روایت کرده حضرت صادق علیه السلام فرمود: در کتاب دانیال است که اگر اولین روز محرم شنبه باشد، زمستان هوا بسیار سرد و یخبدان خواهد بود و بادهاى سردى مى وزد و گندم گران خواهد شد، و وباء و مرگ کودکان و تب در آن سال زیاد خواهد شد و عسل کم خواهد بود و دنبلال زیاد خواهد بود، و زراعت و کشاورزى از آفات سالم مى ماند و به بعضى از درختان آسیب رسد و به بعضى از درختان مو آفت رسد و در آن سال ، فراوانى نعمت باشد و در روم (اروپا) دو جنگ واقع شود و عرب با ایشان بجنگند و اسیر و غنیمت از ایشان بسیار به دست عرب افتد و پیروزى در جمیع این امور با سلطان است به خواست خداوند.
اگر روز محرم روز یکشنبه باشد
زمستان شایسته و نیکو گذرد و باران زیادى ببارد و به بعضى از درختان آفت رسد و عسل کم شود و دردهاى مختلف و مرگهاى شدید و صعب العلاج شایع گردد و در هوا طاعون و وبا زیاد شود و مرگ و میر فراوان شود و در آخر سال بعضى از خوراکى گران شود و در آن سال پیروزى از آن سلطان شود.
اگر روز محرم روز دوشنبه باشد
هواى زمستان مناسب و خوب باشد ولى در تابستان هوا بسیار گرم مى شود و باران زیادى مى بارد، و گاو و گوسفند و عسل فراوان شود و غذا و میوه ها زیاد گردد در شهرهاى کوهستانى و در بین زنها مرگ و میر واقع شود و در آخر سال در نواحى مشرق یک خارجى بر سلطان خروج کند و به بعضى از اهل فارس غم و اندوه وارد شود و زکام در سرزمین اهل جبل زیاد شود.
اگر روز محرم روز سه شنبه باشد
هواى زمستان بسیار سرد شود و یخ و یخبندان در سرزمین جبل و ناحیه مشرق واقع شود و گوسفند و عسل فراوان گردد و به بعضى از درختان و انگور آفت رسد و در ناحیه مشرق و شام حادثه اى در آسمان ظاهر شود که خلق بسیار بمیرند و یک خارجى قوى به سلطان بر او غالب گردد، در سرزمین فارس به بعض از غلات آفت رسد و در آخر سال قیمت ها گران شود.
اگر روز محرم روز چهار شنبه باشد
هواى زمستان متوسط باشد و در بهار باران مفید و نافع و با برکت بارد و میوه جات و غلات در همه سرزمین جبال و مشرق فراوان گردد و در آخر سال مرگ و میر در مردان واقع شود و در سرزمین بابل و جبل به مردم آفت رسد و نرخها ارزان شود مملکت عرب در آن سال آرام باشد و غلبه و پیروزى بر سلطان باشد.
اگر اول محرم روز پنجشنبه باشد
زمستان ملایم باشد و گندم و میوه و عسل در تمام سرزمین مشرق فراوان گردد و در اول و آخر سال تب بسیار حادث شود و نیز در همه سرزمین بابل در پایان سال تب به وجود آید و رومیها بر مسلمین پیروز گردند و سپس عرب بر ناحیه مغرب بر آنها غلبه کنند و در سرزمین سند جنگهایى واقع شود با ملوک عرب خواهد بود.
اگر اول محرم روز جمعه باشد
 ر آن سال زمستان سرما نباشد و باران کم بارد و آب رودخانه کم شود و در اطراف جبل صد فرسخ در صد فرسخ غلات کم شود و مرگ در جمیع مردم فراوان گردد و قیمت ها و نرخها در ناحیه مغرب بالا رود و به بعضى از درختان آفت رسد و روم بر فارس غلبه سخت و شدیدى کند.(19)
ناکس کس نمى گردد
 ن از روئیدن خار سر دیوار فهمیدم
 ه ناکس کس نمى گردد از این بالا نشینى ها.
جامى گفته
 نکه ناکس بود به اصل سرنوشت
 تقالیب دهر کس نشود
 گ مگس را اگر کنى مقلوب
 لب او غیر سگ مگس نشو.
لطیفه
گویند: عربى در بیابان گربه اى را شکار کرد و نفهمید چیست ؟ کسى او را دید و گفت : این سنور چیست ؟ و دیگرى او را ملاقات کرد و گفت : این هر چیست ؟ و سومى او را دیده و گفت : این قط چیست که به دستت گرفته اى ؟ و چهارمى او را دید و گفت : این ضیون چیست ؟ و پنجمى با او برخورد کرد و گفت : این خیدع چیست ؟ و ششمى او را دیده و گفت : این خیطل چیست ؟ هفتمى او را دید و گفت : این دمه چیست ؟
 رب بیابانى گفت : آن را مى برم و مى فروشم شاید خدا به وسیله آن مال کثیرى به من بدهد آن را به بازار آورد، کسى به او گفت : چند مى فروشى ؟ گفت به صد درهم ، به او گفتند آن بیش از نیم درهم ارزش ندارد، گربه را انداخت و گفت : خدا لعنتش کند چقدر اسمهاى زیادى دارد ولى پولش ‍ کم است . (20)
دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
 حکومت درخشان امام مهدى
 مقدمه
ما نمى توانیم درخشندگى حکومت جهانى حضرت قائم (عج ) را آنطور که هست نشان دهیم ، ولى شاید با ذکر چند ویژگى از ویژگیهاى این حکومت در همه زمینه هاى ، دورنمایى از این نظام بهشتى و سراسر عدل آن را توصیف نموده و در معرض دید خوانندگان قرار دهیم .
به طور کلى همانگونه که ائمه علیه السلام و امام صادق علیه السلام فرمودند:
(( ان اللّه یحیى الارض بعد موتها؛))
((خداوند زمین را پس از مرگش زنده مى کند.)) (250)
و این آیه را با ظهور امام قائم (عج ) تطبیق نمودند و فرمودند:
((خداوند زمین را به عدالت قائم (عج ) پس از مرگ رهبران ستمگرا زنده مى گرداند.)) (251)
با مقایسته زمین خشک و مرده با زمین پر از گل و گیاه و میوه و سبزه و آب و مقایسه آن با حکومت مهدى (عج ) به دست مى آوریم که حکومت جهانى آن حضرت تا چه اندازه اى از عدل و صفا و امنیت و شادمانى در همه زمینه ها برخوردار است . (252)
 - توحید سراسرى در همه زمینه ها
اکنون براى آشنایى بیشتر با این دوران سراسر درخشان که خداوند به آن سوگند یاد کرده (253) به ویژگیهاى زیر که نمایانگر دورنمایى از آن است توجه کنیم ، تا زمینه ساز این ویژگیها باشیم :
امام صادق علیه السلام فرمود:
((وقتى که قائم (عج ) قیام کند هیچ کافر و مشرک پیدا نمى شود مگر اینکه قیام او را انکار کرده و ناپسند مى شمرد ولى کار به جایى مى رسد که اگر کافر و مشرکى در شکم سنگى سخت ، پنهان شده باشند، آن سنگ مى گوید: اى مؤ من در شکم من کافر است مرا بشکن و او را بکش .)) (254)
و در عبارت دیگر فرمود:
((قائم (عج ) همه دین را در همه عالم آشکار مى سازد.)) (255)
امام باقر علیه السلام فرمود: امام قائم (عج ) هر منافق شکاکى را به قتل مى رساند. (256)
نیز امام باقر علیه السلام فرمود:
((حکومتهاى باطل نابود گردد، حکومتش شرق و غرب را فرا گیرد، دین خدا به وسیله قائم (عج ) زنده گردد و بدعتها و باطلها نابود شود.)) (257)
امام صادق علیه السلام در ضمن روایتى به مفضل رحمة اللّه فرمود:
((به خدا سوگند! اختلاف از میان ادیان برداشته مى شود و همه دینها به صورت یک دین درمى آیند چنانکه خداوند در قرآن مى فرماید: تنها دین در نزد خدا اسلام است .)) (258)
به این ترتیب وحدت جهانى معنوى پدید مى آید.
و به این ترتیب مى بینیم توحید در حکومت و سیاست و دین و قانون و در یک کلمه توحید در تمام زمینه ها که شالوده اساسى یک حکومت درخشان است ، در حکومت حضرت مهدى (عج ) تحت رهنمودهاى آن بزرگمرد الهى پدیدار مى شود، به عبارت دیگر، نفوس مردم ، تکامل و رشد مى یابد که در این صورت پایه نخستین حکومت عدل جهانى برقرار شده است ، آن هم در سطح کل جهان ، چنانکه در ذیل روایتى از امام کاظم علیه السلام آمده است : در تمام نقاط مشرق و مغرب کسى باقى نمى ماند جز اینکه معتقد به یکتایى خدا است . (259)
و چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود:
(( اذا قام قائمنا وضع اللّه یده على رؤ وس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به احلامهم ؛))
((وقتى که قائم (عج ) ما قیام کرد، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگانش ‍ مى گذارد و به وسیله آن عقلها و اندیشه هایشان را به کمک هم گرفته و کامل مى سازد.)) (260)
در اینجا اضافه مى کنیم که آن حضرت اسلام را مو به مو و با کمال قاطعیت اجراء مى کند، زناکار همسردار را سنگسار مى نماید، و مانع زکات را گردن مى زند. (261)
 - پیشرفت عجیب علوم
شکى نیست که علم و دانش و رشد فکرى و فرهنگى نقش به سزایى در تکامل انسان دارد و بسیارى از مشکلات سر راه تکامل را رفع مى کند، در عصر انقلاب جهانى مهدى (عج ) یکى از امور، پیشرفت عجیب علوم در تمام زمینه ها است .
امام صادق علیه السلام فرمود:
((اصول علم و دانش داراى بیست و هفت حرف (رشته ) است ، تمام پیامبران آنچه براى مردم تا حال آورده اند دو حرف بوده ، وقتى که قائم (عج ) ما قیام کند بیست پنج حرف دیگر عموم را نیز آشکار مى سازد و در میان مردم رواج مى دهد و ضمیمه آن دو حرف مى کند تا بیست و هفت حرف تکمیل گردد.)) (262)
این پیشرفت نه تنها در علوم انسانى ، بلکه در علوم صنعتى و اقتصادى و غیره نیز پدید خواهد آمد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
(( ان المؤ من فى زمان القائم و هو بالمغرب یرى اخاه بالمشرق ؛))
((مؤ من در عصر حکومت مهدى (عج ) در حالیکه در مغرب سکونت دارد، برادرش را که در مشرق است مى بیند.)) (263)
خود امام قائم (عج ) نیز همچون حضرت على علیه السلام اعلام مى کند:
(( سلونى قبل ان تفقدونى فان بین جوانحى علما جما؛))
((قبل از آنکه از میان شما بروم هر گونه سؤ ال دارید از من بپرسید چرا که سراسر وجودم سرشار از علم و دانش است .)) (264)
شخصى از امام صادق علیه السلام پرسد؛ مردم چگونه به قیام آن حضرت آگاه مى شوند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: ((هر یک از شما وقتى از بستر برخاست ، در کنار بسترش دعوتنامه اى مى بیند که در آن آیه 53 نور نوشته شده و سپس در آن آمد؛ اطاعت خالصانه نشان دهید.)) (265)
مفهوم این روایت به تکنیک ((فاکس )) که از وسایل مهم مخابراتى امروز است بسیار نزدیک مى باشد.
اینها نمونه هایى از روایات است که حکایت از پیشرفت و رشد همه جانبه علوم مختلف در حکومت جهانى حضرت مهدى (عج ) مى کند.
 - پیشرفت و رشد کشاورزى و امکانات
در تعبیرى از ائمه معصومین علیه السلام رسیده است :
((و لا یبقى فى الارض خراب الا یعمره ؛
در همه زمین جاى خرابى نماند بلکه همه را آباد خواهد ساخت .)) (266)
و در عبارتى آمده پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
((در آن زمان زمین کبد و اشیاء گرانقیمت خود را بیرون مى فرستد و ثروت فراوان در میان مردم پخش مى شود.)) (267)
و دامدارى نیز در این عصر به طور چشمگیر پیشرفت مى کند (268)
 - برادرى و صفا و صمیمت
در آن زمان نه تنها مردم در جهت ظاهر مادى پیشرفت عجیبى مى کنند بلکه از لحاظ معنوى نیز که بسیار مهم و هدف اصلى است رشد شایانى دارند.
امام باقر علیه السلام فرمود:
(( اذا قام القائم جائت المزلملة و اتى الرجل الى کیس اءخیه فیاءخذ حاجته لا یمنعه ؛))
((وقتى که قائم (عج ) قیام کرد، رفاقت و برادرى برقرار شود، به طورى که هر کس دست به جیب برادرش کرده و به قدر نیاز بدون ممانعت از آن برمى دارد.)) (269)
کوتاه سخن اینکه یک اقتصاد سالم ضد طبقاتى براساس عدل و مساوات اسلامى برقرار مى گردد. (270)
 - امنیت و برکت و وفور نعمت و عدالت
در جهان مفاهیم ، واژه هایى بهتر از عدالت ، برکت ، امنیت و وفور نعمت نداریم .
در حکومت درخشان حضرت مهدى (عج ) تمام این مفاهیم به نحو احسن محقق مى گردد.
امام باقر علیه السلام فرمود:
((در آن زمان اگر پیر زنى از مشرق به مغرب برود کسى به او کار ندارد.)) امام صادق علیه السلام فرمود:
(271)
((وقتى که قائم (عج ) قیام کرد، داورى به عدالت مى کند و ظلم و جور از میان مى رود، و راهها امن مى شود، زمین برکتهاى خود را آشکار مى سازد، و هر حقى به صاحبش برمى گردد، و همه مردم معتقد به اسلام مى شوند. پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم در ضمن گفتارى فرمود:
(272)
(( تنعم فیه امتى نعمة لم ینعموا مثلها قط تؤ تى الارض اکلها (کنوزها) و لا تدخر منهم شیئا و المال یومئذ کدوس یقوم الرجل فیقول یا مهدى اعطنى فیقول خذ؛))
((آنچنان در میان امت من وفور نعمت مى شود که مثل آن هرگز نبوده است ، زمین گنجها و میوه هاى خود را آشکار مى سازد و از آنها چیزى کم نکند، و مال و ثروت همچون چیزى است که زیر دست و پا افتاده باشد، شخصى مى آید و مى گوید: اى مهدى (عج ) از اموال به من بده امام به او مى فرماید: بگیر)) (273)
و در عبارت دیگر فرمود:
((خداوند باران را از آسمان همواره بر آنها بفرستد و از زمین چیزى از گیاه نماند مگر این که سبز گردد.)) (274)
حضرت رضا علیه السلام در ضمن روایتى فرمود:
((قائم (عج ) وقتى که ظهور کرد نورش جهان را روشن مى کند، ترازوى عدالت بین مردم قرار مى دهد، هیچکس به کسى ظلم نمى کند، زمین براى او در نور دیده مى شود (یعنى به هر جاى زمین برود فورى و آسان است ) و او سایه ندارد و...))
باز نقل شده که در سال قیام آن حضرت بیست و چهار بار باران ببارد که آثار و برکات آن دیده شود. (275)
جالب اینکه : وفور نعمت و به عبارت دیگر اقتصاد خوب و خودکفایى در حدى است که مردم بى نیاز مى شوند و کسى براى صدقه و انفاق خود، شخص نیازمندى را پیدا نمى کند، چرا که همه مردم خودکفا و بى نیازند. (276)
علاوه بر این پیشرفتها، پیشرفتهاى دیگرى نیز در شهرسازى و راهسازى و نوسازى و توسعه نهضت سوادآموزى و پیشرفت قضایى و در یک کلمه پیشرفت در همه زمینه ها بوجود مى آید. (277)
کوتاه سخن آنکه : یک نهضت به تمام معنى پر از صفا و صمیمیت در دنیا به وجود خواهد آمد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
((وقتى که قائم (عج ) ما قیام کند سراسر زمین به نور پروردگارش روشن مى شود، یعنى عدل و داد در سراسر زمین تا آنجا که طبیعت زمین پذیرا باشد اجرا خواهد شد.)) (278)
 - توجه کامل به اماکن مقدسه و توسعه شهرها و بهداشت
از آنجا که اماکن مقدسه مانند مسجد و... پایگاه مرکزى براى عبادت و تعلیم و تعلم در جهت تکامل نفوس است ، امام قائم (عج ) در این جهت نیز توجه خاص دارد، به طورى که امام صادق علیه السلام فرمود:
((وقتى قائم (عج ) ما ظهور کند در پشت کوفه ، مسجدى مى سازد که هزار در دارد، و خانه هاى کوفه به دو نهر کربلا متصل مى گردد.)) (279)
ایجاد مسجد بزرگى در پشت کوفه (صحراى نجف ) در روایتى از امام باقر علیه السلام نقل شده که مضمونش چنین است :
پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
((گویا حسنى (280) را (در کوفه ) با حسینى (ظاهرا منظور امام قائم (عج ) است ) مى بینم که حسنى با یارانش با حسینى بیعت مى کنند و در اطراف آن حضرت هستند، تا در جمعه دوم مردم گویند نماز پشت سر امام قائم (عج ) مساوى بانماز پشت سر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم است اما بر اثر کثرت جمعیت در مسجد کوفه جا پیدا نمى شود، امام (عج ) به پشت کوفه رفته و خط مسجد بزرگى را مى کشد که آن مسجد هزار در دارد، تا مصلاى بزرگ و فراگیر براى همه جمعیت باشد.)) (281)
در نوسازى و شهرسازى ، خانه هاى کوفه به خانه هاى کربلا متصل مى شوند. (282)
کوتاه سخن اینکه : آن چنان شرایط زندگى سالم در تمام ابعادش در زمان حکومت امام عصر(عج ) فراهم خواهد شده که به فرموده امام صادق علیه السلام : ((یک مرد در این عصر چنان عمر طولانى مى کند که داراى هزار فرزند مى شود.)) (283)
امام باقر علیه السلام فرمود:
((وقتى که قائم قیام کرد به کوفه مى رود و چهار مسجد را در آنجا ویران مى نماید. هر مسجدى که در زمین مشرف (بر خانه هاى مردم ) باشد، (284) ویران مى کند، راهها را وسیع مى نماید.))
به این ترتیب مى بینیم حتى اگر مسجد هدف غیر اسلامى داشت ویران مى شود. آرى هر مانعى را که در راهها است از میان برمى دارد و عوامل ناپاکى و نادرستى و حتى ناودانهایى را که موجب این کثافتها مى شوند از بین مى برد، هر بدعتى را نابود و هر سنت نیکى را احیاء مى سازد، قسطنطنیه (واقع در ترکیه ) و کوههاى گیلان و چین را فتح مى کند... (285)
جالب اینکه : در این عصر درخشان ، امکانات یک فرد صالح و مؤ من ، پرنده را از هوا فرود مى آورد و او آن را ذبح کرده و مى پزد و از گوشتش بهره مند مى شود. (286)
در میان این امور، آنچه که بسیار مهم است و امور دیگر مقدمه و وسیله آن است ، تکمیل نفوس و بالا بردن سطح معلومات و معنویات است ، که هدف تمام پیامبران و اولیاء خدا همین بوده است . (البته در پرتو تکمیل نفوس ، سایر مواهب مادى نیز به دست مى آید.)
ما وقتى که آیه 5، سوره قصص (( و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ...)) را که در مورد حکومت حضرت ولى عصر(عج ) مى باشد تحت مطالعه قرار مى دهیم ، واژه مستضعف را در روایات امامان علیه السلام مى نگریم مى بینیم بیشتر روایات ، مستضعف را به معنى کم عقل ، کم سواد، هدایت نشده ، بى خبر از قرآن و ناتوانى در فکر و شناخت گرفته اند. (287)
امام باقر علیه السلام در معنى مستضعف فرمود:
(( الذین لا یجدون حیلة و لا یهتدون سبیلا، لا یستطیعون حیلة الکفر و لم یهتدوا فیدخلوا فى الایمان فلیس هم من الکفر و الایمان ؛))
آنانکه چاره اى ندارند و به راه هدف ، هدایت نمى یابند، توانایى تشخیص ‍ تزویر کفر را ندارند، و راهى به هدایت نبرده اند تا ایمان آورند، آنها نه کافر و نه مؤ من هستند. (288)
نتیجه مى گیریم که اهم هدف امام قائم (عج ) تکیل نفوس و آگاه کردن مردم و خط دادن به آنها و هدایت کامل معنوى و علمى آنها و نجات دادن آنها از استضعاف در جهت معنى و فکر و اندیشه است ، در اینجا سخن را کوتاه کرده و آن را با اشعار ذیل و چند سخن از بزرگان پایان مى بریم .
سراسر صحن آن آرامگه جنات موعودى
 
بعینه چون بهشت کردگار آن ساحت غبرا
 
نه دردى هست و نه رنجى نه آلامى نه اسقامى
 
نه سودایى تنى افزون شود نه کاهش صفرا
 
هزاران گل شکفته گردد از آسیب گل چینان
 
به صد شادى کنار گل کشد صد عندلیب آوا
 
چریدى و چمیدى در امان ز آسیب صیادان
 
غزال کوهى و آهوى دشتى ، شادر در صحرا
 
و بالاخره به فرموده امام صادق علیه السلام :
(( فیاطوبى لمن ادرکه و کان من انصاره و الویل کل الویل لمن ناواه و خالفه و خالف امره و کان من اعدائه ؛))
((اى خوشا به سعادت آنکس که امام مهدى (عج ) را درک کند و از یاورانش ‍ شود، و اى ، واى از هر جهت واى بر کسى که با او مبارزه و مخالفت کند، و از فرمانش سرپیچى نماید و در صف دشمنانش قرار گیرد. (289)
و به قول ابن عباس رحمة اللّه صحابى معروف پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم و مفسر بزرگ :
(( فطوبى لمن ادرک زمانه ؛)) ((خوشا به سعادت کسى که زمان ظهور قائم (عج ) را درک کند. (290)
و به فرموده امام على علیه السلام : آیه
(( و نرید اءن نمن على الذیتن آستضعفوا فى الاءرض و نجعلهم اءئمة و نجعلهم الوارثین ؛))
((مى خواهیم بر آنانکه در زمین مستضعف شمرده شدند منت نهیم و آنها را امامان و وارثان زمین قرار دهیم .
در مورد آل محمد علیه السلام است که مهدى علیه السلام آنها پس از رنج و سختى آنها، نهضت کند و به آنها عزت بخشد و دشمنان آنان را خوار نماید.
دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
حکومت قائم عج و پیشرفت علم ؟
 مى پرسند:
صنعت در ابعاد گوناگون روز بروز در حال ترقى و پیشرفت است ، آیا در حکومت مهدى (عج ) این پیشرفت صنعتى متوقف مى شود و یا ادامه مى یابد؟
 پاسخ :
حکومت امام مهدى (عج ) از متن اسلام راستین سرچشمه مى گیرد و اسلام نه تنها با پیشرفت صنعت و هر علم دیگرى که مانع کمال و رشد انسانها نمى گردد مخالف نیست ، بلکه مؤ ید آن است .
آرى اگر صنایع به صورت عوامل تخریبى و ویرانگر در آیند، اسلام و حکومت امام مهدى (عج ) شدیدا با آن مخالفت مى کند.
حکومت مهدى (عج ) مؤ ید پیشرفتهاى همه جانبه صنعتى است که در خدمت بشر و عدالت و امنیت و آسایش و آزادى به کار رود.
براى اینکه اوج پیشرفت زمان حکومت حضرت مهدى (عج ) را دریابیم به دو روایت ذیل توجه فرمائید:
1- امام صادق علیه السلام فرمود:
(( ان قائمنا اذا مداللّه لشیعنتا فى اسماعهم و ابصارهم حتى لا یکون بینهم و بین القائم برید؛))
((وقتى که قائم ما قیام کند، خداوند شنوائى گوشها و بینائى چشمهاى شیعیان ما را به گونه اى زیاد مى کند که دیگر بین آنها و امام قائم (عج )، پیک پست نخواهد بود. یعنى آنها مستقیما در هر کجا باشند با امام علیه السلام تماس مى گیرند.)) (245)
شاید بتوان گفت : این روایت از تلویزیونهاى دو طرفه و داراى تلفن ، سخن مى گوید، و احتمال دارد که منظور، وسعت دید و اندیشه شیعیان در آن عصر باشد.
مطلب اول را روایت دیگرى که از امام صادق علیه السلام نقل شده تایید مى کند:
(( ان المؤ منین فى زمان القائم و هو بالمشرق یرى اخاه بالمغرب و کذا الذى فى المغرب یرى اخاه بالمشرق ؛))
((در عصر حکومت قائم (عج ) مؤ منى که در شرق جهان است برادرش را که غرب جهان است مى بیند و به عکس مؤ منى که در غرب جهان است برادرش را که در شرق جهان است مى بیند.)) (246)
روشن است که : دیدن این چنین ، حکایت از وجود صنایع پیشرفته مى کند.
2- و در روایت امام باقر علیه السلام فرمود:
((ذوالقرنین (که شرحش در قرآن در اوائل سوره کهف آمده ) در میان نوع ابر مخیر گردید او ابر آرام را برگزید و ابر دیگر که خشن و سرکش است براى صاحب شما (امام قائم (عج )) ذخیره شده است .
روایت کننده پرسید ابر خشن و سرکش چیست ؟
 رمود: ابرى است که همراه رعد و صاعقه یا برق است صاحب شما (امام قائم ((عج )) ) بر آن سوار مى شود و در پله هاى آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانه بالا مى رود.)) (247) به این ترتیب مى بینیم در این روایت اشاراتى به فضاپیماهاى بسیار سریع و تندر و که قدرت وصول به آسمانها هفتگانه را دارند شده است ، اینها و روایاتى از این قبیل ما را به پیشرفت عجیب صنعت در عصر حکومت حضرت مهدى (عج ) رهنمون مى سازد، البته صنعت مثبت نه منفى
دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
 زندگى شخصى امام عصرعج چگونه است ؟
 پاسخ :
زندگى او همچون زندگى پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام است او در دوران حکومتش همچون طاغوتیان و مستکبران زندگى نمى کند و در کاخهاى آسمان خراش نمى نشیند، لباس و غذا و برخوردش با مردم بسیار ساده است .
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
(( و ما لباس القائم (عج ) الا الغلیظ و لا طعامه الا الخشب ؛))
((لباس قائم (عج ) جز پارچه زبر و خشن ، و غذاى او جز غذاى ساده نیست .)) (222)
او در برخورد با مستضعفان آنچنان است که به فرموده پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم .
هنگام حکومت مهدى (عج ) نیازمندانى به حضورش مى آیند و درخواست نیازمندیهاى خود مى کنند، آن حضرت مقدارى که درخواست کنندگان بتوانند حمل کنند بدون شماره به آنها مى دهد. (223)
آرى این همان روش پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امام على علیه السلام و سایر امامان معصوم علیهم السلام است .
امام على علیه السلام مى فرماید:
((پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم هنگام غذا خوردن روى زمین مى نشست و با دست خود کفشهایش را مى دوخت و لباسش را وصله مى کرد.)) (224)
و حضرت على علیه السلام در مورد خودش هنگام حکومت فرمود:
((امام شما با این قدرت و مکنت از دنیا به دو لباس کهنه و عادى ، و از غذا به دو قرض نان اکتفا کرده است .)) (225)
این عمل انقلابى پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام باید سرمشق همه باشد، چرا که انسان تا خود را از اسارتهاى مادى نرهاند، نمى تواند خیزش کند و در فضاى معنویت به پرواز در آید، از طرفى مفاسد تجمل پرستى و ولخرجى اسراف و اتراف بر کسى پوشیده نیست ، بنابراین بیائیم در زندگى به پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و آلش علیهم السلام اقتداء کنیم .
همین معنى در حدیثى از امام صادق علیه السلام براى یار و شاگرد با وفایش ‍ مفضل (رحمة اللّه ) بیان شده است ، به مفضل (رحمة اللّه ) فرمود:
کار امام قائم سیاست شب و سیاحت روز و غذاى ساده است همچون زندگى امیرالمؤ منین علیه السلام . (226)
علامه مجلسى (رحمة اللّه ) گوید: منظور از سیاست شب ، رتق و فتق امور و اتخاذ روشهاى سیاسى در پیشبرد هدفهاى سیاسى و طرح ریزى در این باره است .
و منظور از سیاحت روز، تلاش و حضور در صحنه اجتماع براى مبارزه و جهاد با دشمن و تاءمین نیازهاى مردم و رسیدگى به درد دل آنها است .
و منظور از خوراک ساده هم معلوم است ، خلاصه اینکه روش زندگى اش ‍ همچون روش حضرت على علیه السلام مى باشد. (227)
البته باید توجه داشت که آن حضرت هنگام قیام و حضور در جبهه جنگ با دشمن ، غرق در اسلحه است ، زره رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم در تن شمشیر ذوالفقار آن حضرت در دست و کلاهخود آن حضرت را بر سر دارد. (228)
و از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
((تراث رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم به امام قائم (عج ) مى رسد، یکى از یاران پرسید تراث چیست ؟
 رمود: شمشیر، زره ، عمامه ، لباس برد، شلاق و اسب و زین و آلات جنگى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم است
دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
 زندگى شخصى امام عصرعج چگونه است ؟
 پاسخ :
زندگى او همچون زندگى پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام است او در دوران حکومتش همچون طاغوتیان و مستکبران زندگى نمى کند و در کاخهاى آسمان خراش نمى نشیند، لباس و غذا و برخوردش با مردم بسیار ساده است .
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
(( و ما لباس القائم (عج ) الا الغلیظ و لا طعامه الا الخشب ؛))
((لباس قائم (عج ) جز پارچه زبر و خشن ، و غذاى او جز غذاى ساده نیست .)) (222)
او در برخورد با مستضعفان آنچنان است که به فرموده پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم .
هنگام حکومت مهدى (عج ) نیازمندانى به حضورش مى آیند و درخواست نیازمندیهاى خود مى کنند، آن حضرت مقدارى که درخواست کنندگان بتوانند حمل کنند بدون شماره به آنها مى دهد. (223)
آرى این همان روش پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امام على علیه السلام و سایر امامان معصوم علیهم السلام است .
امام على علیه السلام مى فرماید:
((پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم هنگام غذا خوردن روى زمین مى نشست و با دست خود کفشهایش را مى دوخت و لباسش را وصله مى کرد.)) (224)
و حضرت على علیه السلام در مورد خودش هنگام حکومت فرمود:
((امام شما با این قدرت و مکنت از دنیا به دو لباس کهنه و عادى ، و از غذا به دو قرض نان اکتفا کرده است .)) (225)
این عمل انقلابى پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام باید سرمشق همه باشد، چرا که انسان تا خود را از اسارتهاى مادى نرهاند، نمى تواند خیزش کند و در فضاى معنویت به پرواز در آید، از طرفى مفاسد تجمل پرستى و ولخرجى اسراف و اتراف بر کسى پوشیده نیست ، بنابراین بیائیم در زندگى به پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و آلش علیهم السلام اقتداء کنیم .
همین معنى در حدیثى از امام صادق علیه السلام براى یار و شاگرد با وفایش ‍ مفضل (رحمة اللّه ) بیان شده است ، به مفضل (رحمة اللّه ) فرمود:
کار امام قائم سیاست شب و سیاحت روز و غذاى ساده است همچون زندگى امیرالمؤ منین علیه السلام . (226)
علامه مجلسى (رحمة اللّه ) گوید: منظور از سیاست شب ، رتق و فتق امور و اتخاذ روشهاى سیاسى در پیشبرد هدفهاى سیاسى و طرح ریزى در این باره است .
و منظور از سیاحت روز، تلاش و حضور در صحنه اجتماع براى مبارزه و جهاد با دشمن و تاءمین نیازهاى مردم و رسیدگى به درد دل آنها است .
و منظور از خوراک ساده هم معلوم است ، خلاصه اینکه روش زندگى اش ‍ همچون روش حضرت على علیه السلام مى باشد. (227)
البته باید توجه داشت که آن حضرت هنگام قیام و حضور در جبهه جنگ با دشمن ، غرق در اسلحه است ، زره رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم در تن شمشیر ذوالفقار آن حضرت در دست و کلاهخود آن حضرت را بر سر دارد. (228)
و از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
((تراث رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم به امام قائم (عج ) مى رسد، یکى از یاران پرسید تراث چیست ؟
 رمود: شمشیر، زره ، عمامه ، لباس برد، شلاق و اسب و زین و آلات جنگى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم است
دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
 آیا امام مهدى (عج ) برقرارکننده اسلام است ؟
 مى پرسند:
طبق بعضى از روایات مانند: روایت امام صادق علیه السلام که فرمود:
(( اذا خرج القائم یاءتى بامر جدید و کتاب جدید و سنة جدیدة و قضاء جدید؛))
((هنگامى که قائم (عج ) نهضت مى کند، فرمان نو و کتاب نو و روش نو و دادگاه نو مى آورد.)) (234)
آیا با توجه به این روایت ، آئین و دینى که امام قائم (عج ) برقرار مى کند دین دیگر (جدید) غیر از اسلام نیست ؟!
 پاسخ :
تعبیر به نو و جدید، اشاره به این است که انقلاب مهدى (عج ) یک دگرگونى اساسى است نه روبنائى ، از این رو جامعه خیال مى کند چیز جدیدى غیر از اسلام است .
به عبارت دیگر: پیرایه هائى که در طول تاریخ اسلام توسط زمامداران نالایق و دیگران به اسلام بسته اند، اسلام را طورى کرده ، که اگر امام علیه السلام آنها را از اسلام دور کند و حقیقت اسلام را آشکار سازد مردم عوام خواهند گفت : این یک چیز جدیدى است نه اسلام ، در صورتى که اسلام واقعى همین است .
آرى در طول تاریخ اسلام نفوذ اندیشه هاى بیگانه در اسلام و تجددگرائى افراطى مسلمین و رخنه فرصت طلبان و داخل کردن طرحهاى مبهم به عنوان طرح اسلامى در میان اسلام و تحریفات گوناگون و... اسلام را مسخ خواهد کرد در این صورت اگر امام قائم (عج ) حقیقت اسلام را آشکار مى سازد، مردم خیال مى کنند مکتب جدید و روش جدید و دادگاه جدیدى غیر از اسلام به میان آمده است .
در اینجا براى تکمیل این موضوع به روایت زیر توجه فرمائید:
یکى از یاران امام صادق علیه السلام گوید: از آن حضرت پرسیدم روش ‍ حضرت مهدى (عج ) چگونه است ؟
(( یصنع ما صنع رسول اللّه ، یهدم ما کان قبله کما هدم رسول اللّه امر الجاهلیة و یستاءنف الاسلام جدیدا؛))
((همان روش پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم را انجام مى دهد، روشهاى باطل قبل را ویران مى کند چنانکه پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم چنین کرد و اسلام را نوسازى و تکمیل مى نماید.)) (235)
بنابراین ، انقلاب حضرت مهدى (عج ) همان انقلاب اسلامى است ، منتهى در سطح وسیعتر و عمیقتر.
ابوبصیر رحمه اللّه یکى از یاران امام صادق علیه السلام گوید: از آن حضرت پرسیدم مرا از سخن امیرمؤ منان علیه السلام خبر بده که فرمود:
(( ان الاسلام بدء غریبا وسیعود کما بدء فطوبى للغرباء؛))
((اسلام در آغاز غریب بود و بزودى همچون آغاز غریب خواهد شد، خوشا به سعادت غریبان .))
امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمود:
((وقتى که امام قائم (عج ) قیام کند دعوت به اسلام را از نو شروع مى کند، چنانکه پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم دعوت را شروع کرد.)) (236)
مطلب دیگر اینکه : حضرت قائم (عج ) خودش نور و منطق گویا براى جهانیان است .
امام صادق علیه السلام فرمود:
((وقتى که قائم ما قیام کند، سراسر زمین به نور پروردگارش روشن مى گردد:))
(( واستتغنى العباد عن ضوء الشمس و القمر؛))
((و مردم از نور خورشید و ماه بى نیاز مى شوند و تاریکى بطور کلى از بین مى رود.)) (237)
مرحوم ملا محسن فیض رحمه اللّه در حاشیه تفسیر خود گوید: گویا منظور از بى نیازى سراسر زمین به نور خورشید و ماه ، بى نیاز شدن از برهان و دلیل ساطع است چرا که خود وجود امام کافى است و دلها و مغزهاى همه را نورانى و قبضه مى کند با توجه به اینکه تمام علوم در زمان غیبت در محور برهان و دلیل است .
و مطابق روایات : امام قائم (عج ) با معتقدان به ادیان مختلف مناظره و احتجاج مى کند و با توراتیان به تورات ، با انجیلیان به انجیل و با صحفیان به صحف و با قرآنیان به قرآن و ... همه آنها به حقانیت امام علیه السلام پى مى برند و سوگند مى خورند که تورات و انجیل و صحف و قرآن حقیقى همانست که امام علیه السلام به آنان نشان مى دهد سرانجام آنها به اسلام حقیقى مى گروند. (238)
در عین حال ، با کمال قاطعیت به کتاب خدا قرآن ، عمل مى کند و هر گونه منکرات را نابود مى سازد. (239)
و براى برقرارى حکومت جهانى قیام به شمشیر (نهضت نظامى ) مى کند، در حدى که بفرموده امام صادق علیه السلام .
(( اذا قام بالسیف فقتل من کل الف تسعماءة و تسعة و تسعین ؛))
((وقتى که امام زمان علیه السلام قیام به شمشیر مى کند (از منحرفان و طاغوتیان و توطئه گران ) از هر هزار نفر، 999 نفر آنها را به هلاکت مى رساند.)) (240)
 مام علیه السلام در برابر قدرتهاى تخریب
 مى پرسند:
بر همگان روشن است که روز بروز بر کیفیت و کمیت سلاحهاى مدرن از موشکهاى قاره پیما گرفته تا بمبهاى اتمى و هیدروژنى افزوده مى شود، و این وسائل در دست استکبار جهانى است ، آیا امام زمان علیه السلام مى تواند در برابر این قدرتها ایستادگى کند و جهان را تحت حکومت خود آورد؟
 پاسخ :
اولا: اگر از راه اعجاز، نه امور عادى مساءله را بررسى کنیم ، که پاسخ سؤ ال آسان است ، چرا که امدادهاى غیبى و قدرت مطلق خدا پشتیبان حضرت است و همه چیز را براى او یک شبه حل خواهد کرد، به این معنا که اسباب کار را از هر سو فراهم خواهد نمود.
و اگر مسئله را از راه عادى و طبیعى بررسى کنیم ، که پاسخ پشتیبان حضرت است و همه چیز را براى او یک شبه حل خواهد کرد، به این معنا که اسباب کار را از هر سو فراهم خواهد نمود.
و اگر مسئله را از راه عادى و طبیعى بررسى کنیم ، پاسخ فوق این است که مردم دنیا که از ظلم و و جور و فساد به ستوه آمده و تشنه مصلح حقیقى هستند، وقتى که نداى چنین مصلحى به گوششان رسید، خودبخود به سوى او جذب مى شوند و همه امکانات خود را در اختیار این مصلح قرار مى دهند، البته در این صورت هم امدادهاى غیبى به کمکشان خواهد شتافت .
با توجه به امکانات عظیم دنیاى اسلام از نظر اقتصادى ، نیروى انسانى ، جغرافیائى و استراتژیکى که در مراحل اول به امام (عج ) مى پیوندند و منافع اولیه دنیاى استکبار را در اختیار امام علیه السلام قرار مى دهند، مساءله به راحتى حل خواهد شد.
مثال کوچکش پیروزى انقلاب اسلامى ایران در 22 بهمن سال 1357 در سرزمین خود ما بود که مردم با رهبرى صحیح با مشتهاى خالى همه اسلحه هاى مدرن و پیچیده را در اختیار خود در آوردند، و غول شاهنشاهى را سرنگون نمودند و مشابه این مسئله در دنیا کم نیست مانند: فروپاشى غول کمونیسم در شوروى سابق و نقاط دیگر.
دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
 طول عمر امام قائم عج را چگونه حل مى کنید؟
 مى پرسند:
اکنون که سال 1417 هجرى قمرى است با توجه به سال تولد امام قائم (عج ) که سال 255 بوده ، 1162 سال از عمر آن حضرت گذشته است ، آیا ممکن است شخصى این قدر یا بیشتر عمر کند؟
 پاسخ :
این سؤ ال در طول تاریخ از زمان مرحوم صدوق رحمه اللّه به بعد مطرح است و هم اکنون یکى از سؤ الات مربوط به آن حضرت است .
اما وقتى که نظر دین و دانش ثابت کنیم که عمر طولانى این چنینى محال نیست ، آنگاه مى گوئیم چه مانعى دارد خداوند متعال با آن قدرت لایزال خود شرایطى را در شخصى به وجود آورد که هزاران سال یا بیشتر عمر کند؟
اما از نظر دانش :
زیست شناسان مى گویند: اگر اختلالها و آسیبهایى که به انسان مى رسد و موجب کوتاهى عمر او مى شود رفع گردد، عمر او به 200 سال خواهد رسید. بعضى مى گویند انسان باید 300 سال عمر کند این که مى بینى 70 یا 80 سال عمر مى کند، بر اثر آن است که عضوى از او فرسوده مى شود و به عضوهاى دیگر سرایت مى کند. (210)
و از آزمایشاتى که دانشمندان ، روى حشرات و سلولها و گیاهان کرده اند نشان مى دهد که گاهى عمر آنها را به صدها بلکه به هزارها برابر رسانده اند.
((یورى فیالکوف )) استادپلى تکنیک ((کیف )) در شوروى سابق مى گوید: سلول که سنگ اول و اصلى بناى جانداران مى باشد جاوید است و هرگز نمى میرد، مشروط بر این که غذا داشته باشد و سرما و گرماى شدید سبب هلاکتش نشود.
وى اضافه مى کند: انسان باید زنده و جاوید باشد هرگز از بین نرود زیرا سلولهاى تشکیل دهنده بدن او جاوید است . (211)
 ما از نظر قرآن و احادیث
از نظر دینى نه تنها هیچگونه دلیلى بر انکار عمر طولانى در افراد استثنائى نداریم ، بلکه در تواریخ و روایات مذهبى مى خوانیم : ادریس علیه السلام و الیاس علیه السلام و خضر علیه السلام و عسیى علیه السلام ، هنوز زنده اند و همچنین حضرت لقمان علیه السلام و نوح علیه السلام و عاد علیه السلام و پیامبران دیگر، عمرهاى بسیار طولانى کرده اند، تا آنجا که قرآن در آیه 4 سوره نمل درباره حضرت نوح علیه السلام مى گوید:
((نوح علیه السلام در میان قوم خود هزار سال جز پنجاه سال (یعنى 950 سال ) درنگ کرد.)) و طبق روایات حضرت عاد 3500 سال عمر کرد. (212)
بنابراین چه مانعى دارد که خداوند تمام علل پیرى و فرسودگى را به امام زمانش آموخته باشد و او با بکار گرفتن آن ، عمر بسیار کند (213)
وقتى که اصل مسئله محال نبود، قدرت و اراده خداوند بقیه امور را درست خواهد کرد.
ضمنا باید به این نکته توجه داشت که استثنائها در جهان نمونه هاى بسیار دارد مانند: کشف ماهیهاى 000/000/3 ساله و کشف 000/4 دانه از یک بوته گندم ، و کشف آبى که یخ نمى زند و... که اینها هم حکایت از قدرت لایزال الهى مى کند و حاکى است که این طور نیست که جهان همیشه در محور علل و معلول طبیعى معمولى ، بگردد، بلکه گاهى علل مافوق علل طبیعى در کار است ، که آن هم کار خدا است ، چنانکه قرآن اکرارا مى فرماید:
((بدانید حتما خداوند بر هر چیز تواناست )). (214)
 دعاى مهدویت و آمدن آن حضرت چیست ؟
پاسخ :
به نظر نگارنده موضوع مدعیان مهدویت ، و قول به آمدن مهدى (عج ) و رفتنش بقدر مضحک است که اصلا قابل بحث نیست و هیچگونه با قرآن و روایات اسلامى تطبیق نمى کند، چنانکه با خواندن این کتاب و مقایسه مطالب آن با وضع زمان ، به آن پى مى برید.
تنها به این مطلب اشاره مى کنیم که استعمارگران شرق و غرب براى اینکه ثروت بى حساب مشرق زمین را براى خود ببرند و چپاول کنند، و از طرفى حس مذهبى را در میان مردم این سرزمین ها، بسیار قوى دانستند با به وجود آمدن بابى گرى و بهائى گرى و قادیانى گرى و... خواستند در صفوف مسلمانان اختلاف ایجاد کنند و تفرقه بیندازند و به هدف شوم خود برسند و در این راه گر چه نتیجه مطلوب نگرفتند، امام ضربه هاى بسیار وارد کردند، عرض خود را بردند، اما مسلمانان را در بعضى نقاط به زحمت انداختند، امید آنکه ، مسلمانان با هوشیارى بیشتر که ماهیت استعمارگران و توطئه هاى آنها را بشناسند. و متوجه باشند که آنها از راه عقائد مذهبى مردم را فریب ندهند. (215)
 رجعت چیست ؟
آیا مردان شایسته پس از مرگ ، در عصر حکومت مهدى (عج ) زنده خواهند شد؟ و در صف یاران آن حضرت قرار مى گیرند؟
 اسخ :
رجعت از دیدگاه تشیع یعنى خداوند عده اى از مردگان را با همان اندام و صورتى که بودند زنده کرده و به دنیا برمى گرداند، به گروهى از آنان عزت مى دهد و گروهى را ذلیل خواهد کرد و حق مظلومان را از ستمگران مى گیرد و این جریان پس از قیام مهدى (عج ) به وقوع مى پیوندد.
با توجه به اینکه زنده شدگان کسانى هستند که در حد اعلاى ایمان و یا در حد اعلاى کفر و فسادند، پس از مدتى زنده شدن و دریافت کیفر و پاداش ‍ برخى از اعمالشان ، دوباره مى میرند و در روز قیامت براى کیفر و پاداش ‍ کاملتر زنده مى شوند.
در قرآن آیات متعددى بر این مطالب دلالت دارد از جمله آیه 10 سوره مؤ من و 260 سوره بقره و...
روایات هم در این باره به حد تواتر (بسیار که موجب علم است ) به ما رسیده است . (216)
در مورد حضرت ولى عصر(عج ) در روایات آمده ؛ آن حضرت پس از ظهور، عده اى از ظالمان را به اذن خدا از قبرها بیرون مى کشد و به اذن خدا زنده مى کند و مجازات مى نماید.
او یگانه منتقم خون امام حسین علیه السلام است چنانکه در دعاى ندبه مى خوانیم :
((این الطالب بدم المقتول بکربلا این المنصور على من اعتدى علیه وافترى ...؛
کجاست طالب خون حسین علیه السلام که در کربلا کشته شد؟ کجاست آن یارى شده تا یارى کند کسانى را که حقشان پایمال شده است .))
از طرفى در روایات مى خوانیم : نواده هاى قاتلان حسین علیه السلام را به خاطر کار پدران ظالم شان مى کشد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
((هیچ مؤ منى نیست مگر اینکه هنگام قیام امام مهدى (عج ) در قبرش ‍ خوشحال مى شود.)) (217)
و نیز فرمود:
((هنگام رجعت کسانى که مومن خالص و کافر خالص هستند زنده مى شوند و به دنیا برمى گردند.)) (218)
و نیز فرمود:
((در پشت کوفه (نجف ) 27 مرد از هدایت شدگان و از بزرگان اصحاب زنده شده و به امام ملحق مى شوند.)) (219)
وقتى که قائم (عج ) قیام کرد خداوند همه اذیت کنندگان به مؤ منین را زنده مى کند تا به مجازات دنیوى برسند و به داد مؤ منان نیز برسد.
و به یکى از یارانش به نام مفضل رحمه اللّه فرمود: تو و چهل و چهار نفر مردم دیگر با قائم (عج ) هستید. (220)
به این ترتیب مى بینیم رجعت مؤ منان مخلص و کافران محض ، در زمان حضور حضرت قائم (عج ) مسلم است .
ضمنا ناگفته نماند که کشتن نواده قاتلان امام حسین علیه السلام با اینکه خودشان در قتل آن حضرت شرکت نداشتند. طبق روایات بخاطر رضایت آنها از ظلم پدرانشان است .
و نیز در عصر رجعت ، پس از امام قائم (عج )، ائمه دیگر به دنیا برمى گردند و یکى پس از دیگرى حکومت مى کنند، حتى وقتى حضرت قائم (عج ) از دنیا رفت امام حسین علیه السلام او را غسل مى دهد. (221)
 تکذیب ملاقات با امام زمان علیه السلام
 مى پرسند:
با اینکه طبق روایات کسانى را که مدعى دیدار امام زمان (عج ) هستند باید تکذیب کرد پس چرا به ذکر نمونه هائى از دیدار کنندگان ، در این کتاب یا در کتابهائى مانند: بحارالاءنوار، اثباة الهداة و کشف الغمه و... پرداخته شده است ؟
 پاسخ :
نظر به اینکه : مدعیان در بسیارى از مواقع ، مى خواهند با این ادعا سوء استفاده کنند، چنانکه در تاریخ مکرر دیده شده است .
و نظر به اینکه در بعضى از موارد در زمانهاى معاصر امامان علیهم السلام و نزدیک به آن ، براى حفظ جان ، تقیه واجب بوده است و اگر کسى چنین ادعائى مى کرد در مخاطره قرار مى گرفت .
و امور دیگر که بر ما پنهان است موجب آن شده که ائمه علیهم السلام دستور داده اند که هر کس گفت : من امام زمان علیه السلام را دیده ام ، او را تکذیب کنید و یا اینکه تکذیب مربوط به احکام است ، یعنى کسى که حکمى از اسلام را از امام زمان علیه السلام نقل کند او را قبول نکنید.
وانگهى داستان دیدار کنندگان نوعا بعد از مرگشان آشکار شده است ، به هر حال اگر سوء استفاده و تقیه و آثار سوء و یا عوامل مهمترى در کتمان نباشد، اظهار آن ظاهرا بى مانع خواهد بود (واللّه اعلم ).
 ندگى شخصى امام عصرعج چگونه است ؟
 پاسخ :
زندگى او همچون زندگى پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام است او در دوران حکومتش همچون طاغوتیان و مستکبران زندگى نمى کند و در کاخهاى آسمان خراش نمى نشیند، لباس و غذا و برخوردش با مردم بسیار ساده است .
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
(( و ما لباس القائم (عج ) الا الغلیظ و لا طعامه الا الخشب ؛))
((لباس قائم (عج ) جز پارچه زبر و خشن ، و غذاى او جز غذاى ساده نیست .)) (222)
او در برخورد با مستضعفان آنچنان است که به فرموده پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم .
هنگام حکومت مهدى (عج ) نیازمندانى به حضورش مى آیند و درخواست نیازمندیهاى خود مى کنند، آن حضرت مقدارى که درخواست کنندگان بتوانند حمل کنند بدون شماره به آنها مى دهد. (223)
آرى این همان روش پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امام على علیه السلام و سایر امامان معصوم علیهم السلام است .
امام على علیه السلام مى فرماید:
((پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم هنگام غذا خوردن روى زمین مى نشست و با دست خود کفشهایش را مى دوخت و لباسش را وصله مى کرد.)) (224)
و حضرت على علیه السلام در مورد خودش هنگام حکومت فرمود:
((امام شما با این قدرت و مکنت از دنیا به دو لباس کهنه و عادى ، و از غذا به دو قرض نان اکتفا کرده است .)) (225)
این عمل انقلابى پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام باید سرمشق همه باشد، چرا که انسان تا خود را از اسارتهاى مادى نرهاند، نمى تواند خیزش کند و در فضاى معنویت به پرواز در آید، از طرفى مفاسد تجمل پرستى و ولخرجى اسراف و اتراف بر کسى پوشیده نیست ، بنابراین بیائیم در زندگى به پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و آلش علیهم السلام اقتداء کنیم .
همین معنى در حدیثى از امام صادق علیه السلام براى یار و شاگرد با وفایش ‍ مفضل (رحمة اللّه ) بیان شده است ، به مفضل (رحمة اللّه ) فرمود:
کار امام قائم سیاست شب و سیاحت روز و غذاى ساده است همچون زندگى امیرالمؤ منین علیه السلام . (226)
علامه مجلسى (رحمة اللّه ) گوید: منظور از سیاست شب ، رتق و فتق امور و اتخاذ روشهاى سیاسى در پیشبرد هدفهاى سیاسى و طرح ریزى در این باره است .
و منظور از سیاحت روز، تلاش و حضور در صحنه اجتماع براى مبارزه و جهاد با دشمن و تاءمین نیازهاى مردم و رسیدگى به درد دل آنها است .
و منظور از خوراک ساده هم معلوم است ، خلاصه اینکه روش زندگى اش ‍ همچون روش حضرت على علیه السلام مى باشد. (227)
البته باید توجه داشت که آن حضرت هنگام قیام و حضور در جبهه جنگ با دشمن ، غرق در اسلحه است ، زره رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم در تن شمشیر ذوالفقار آن حضرت در دست و کلاهخود آن حضرت را بر سر دارد. (228)
و از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
((تراث رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم به امام قائم (عج ) مى رسد، یکى از یاران پرسید تراث چیست ؟
فرمود: شمشیر، زره ، عمامه ، لباس برد، شلاق و اسب و زین و آلات جنگى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم است .)) (229)
 رامش با جنگ نمى سازد؟
 مى پرسند:
اگر سراسر زمین تحت یک حکومت قرار مى گیرد و همه تحت پرچم توحید بسر مى برند و امنیت و آرامش و صفا، در همه جا حاکم است ، پس جنگ مهدى (عج ) با مخالفان براى چیست ؟ اگر جنگ هست امنیت نیست وانگهى چرا این همه از شمشیر سخن به میان آمده ، مگر حکومت زور است ؟
 پاسخ :
به نظر مى رسد این ناآرامیها و جنگها در مراحل اول ظهور باشد، چنانکه نوعا دوره اول انقلابها تواءم با درگیریها و جنگها است ، وانگهى آنانکه منافع مادیشان در خطر است و مانع عدالت اجتماعى مى شوند، به مخالفت برمى خیزند، که اولا در اقلیتند و ثانیا نارضایتى آنها دلیل بى عدالتى و ناآرامى نیست و حاکى از نقص حکومت نمى باشد.
اینکه در روایات آمده : امام عصر(عج ) پنج یا هفت سال و یا 9 سال و یا 20 سال (230) و یا چهل سال و یا 309 سال (231) به مقدار خواب اول اصحاب کهف در آن غار، حکومت مى کند، شاید اشاره به مراحل کهف در آن غار، حکومت مى کند، شاید اشاره به مراحل حکومت باشد، به این بیان که تشکل و پایه ریزى حکومت در پنج و هفت و نه سال اول صورت مى گیرد و پس از گذشت چهل سال به حد کمال مى رسد و بیش از 300 سال ادامه مى یابد. بنابراین ممکن است این درگیریها و یا توطئه ها و کارشکنى عناصر کافر و سودجو، در آن سالهاى اول حکومت باشد، اما پس ‍ از چهل سال ، عدل و داد همه جا را فرا مى گیرد و دیگر هیچ مانع و مزاحم و توطئه گر و ضد انقلابى باقى نمى ماند.
چنین فرضى از نظر عقل و جامعه شناسى ، صحیح به نظر مى رسد زیرا طبیعى است که بعضى از برنامه ها (اگر از طریق اعجاز نباشد) نیاز به انقلاب فرهنگى دراز مدت دارد، و نمى توان یک شبه ره صد ساله را طى کرد.
و اگر در روایات ، مکرر از شمشیر امام قائم (عج ) سخن به میان آمده حتى مانع زکات ، اعدام مى شود، این به آن معنى نیست که حکومت ، زورى است بلکه این شمشیر به عنوان قصاص و مقابله به مثل با مخالفان و خائنان و زورگویان و توطئه گران و توطئه گران است ، همان گونه که در قرآن کریم آمده است :
((و آهن (شمشیر و اسلحه عدالت ) را فرستادیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است .)) (232)
و یا در جاى دیگر مى فرماید:
((براى شما در قصاص ، زندگى است اى اندیشمندان .)) (233)
بنابراین ، این شمشیر براى امنیت و آسایش و صفاى مردم و قصاص و مقابله به مثل است که در تمام دنیا به عنوان یک اصل پذیرفته شده است . تا مبادا عده اى سود جو و خائن ، به امنیت و آسایش مردم ضربه بزنند، و هرج و مرج ایجاد کنند، به این ترتیب مى توانیم بدست بیاوریم که انقلاب مهدى (عج ) در بعضى از امور تدریجى و در برخى از امور فورى و انقلابى است .
دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
 منظور از کشته شدن شیطان بدست آن حضرت چیست ؟
 مى پرسند:
در قرآن آمده : ابلیس (پدر شیاطین ) به خدا عرض کرد: خدایا مرا تا روز قیامت مهلت بده خداوند فرمود: به تو تا روز وقت معلوم مهلت داده مى شود. (132)
از این تعبیر معلوم مى شود درخاست شیطان ، اجابت نشده است ، و طبق فرموده امامان علیهم السلام منظور از روز وقت معین وقت ظهور امام قائم (عج ) است ، بنابراین آیا شیطان در این وقت کشته مى شود و یا مى میرد؟
 پاسخ :
ما در روایات مى خوانیم شخصى در مورد جمله ((یوم الوقت المعلوم )) که در آیه مذکور آمده از امام صادق علیه السلام سؤ ال کرد، امام علیه السلام فرمود:
وقتى که قائم ما (عج ) ظهور کند و به مسجد کوفه بیاید، در این مسجد، شیطان به حضور آن حضرت مى آید و زانو به زمین مى زند و مى گوید:
(( یا ویله من هذا الیوم ؛))
اى والى از این روز.))
آنگاه امام قائم (عج ) موى پیشانى شیطان را مى گیرد و گردنش را مى زند و او را به هلاکت مى رساند، این روز وقت معلوم ، (در آیه مذکور) است . (133)
بنابراین شیطان کشته مى شود، ولى در اینجا این سؤ ال پیش مى آید، پس ‍ دیگر مردم ، آزادى در اراده ندارند و همچون فرشتگان مجبور به اطاعت خدا خواهند شد؟
در پاسخ مى گوییم : آزادى اراده و اختیار از انسانها گرفته نمى شود، منظور از کشتن شیطان این است که ریشه هاى فساد و عوامل انحراف و ظلم و جور در عصر درخشان حکومت مهدى (عج ) نابود مى گردد و بجاى آن عقل و ایمان حکومت مى کند، چنانکه در حدیثى دیگر نیز مى خوانیم :
((در صحف ادریس پیامبر علیه السلام آمده : تو اى شیطان تا زمانى که مقدر کرده ام که زمین را در آن زمان از کفر و شرک و گناه پاک ساز، مهلت داده خواهى شد، ولى در این زمان (بجاى تو) بندگان خالق و پاکدل و با ایمان روى کار آیند آنها را خلیفه و حاکم زمین مى کنم و دینشان را استوار مى سازم ، که آنها تنها مرا مى پرستند و هیچ چیز را شریک من قرار نمى دهند در آن روز است که تو (شیطان ) و همه لشکریانت از پیاده و سواره را نابود مى نمایم .)) (134)
به این ترتیب مى فهمیم در آن زمان دیگر حناى شیطان و بچه هایش رنگ ندارد، و در برابر بندگان مخلص خدا به رهبرى حضرت حجت (عج ) همچون خفاشهائى در برابر خورشید تابناک عالمند، نتیجه مى گیریم مرگ شیطان فرا رسیده است .
دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1 9 1388
X